شش ماهگی
بالاخره تسلیم شدیم؛ درست همین امروز که شش ماهگیاش تمام شد رفتیم و از این عکسها گرفتیم
از همین عکسهایی که لابد نورش، کادرش، دکورش، از همه مهمتر کیفیتش خوب است. عکسهایی که رها تویاش شبیه همهی بچههای این سنی است، آنقدر شبیه که
بیشتر بخوانیدلذت شیر دادن
از وزارت فلان زنگ زدهاند که برای بهمان برنامه دعوت کنند، گفتم بچهی کوچک دارم نمیتوانم بیایم، اولینبار نبود البته، برخلاف امیر که حضور رها تقریبا هیچ خللی در برنامهی کار و زندگی روزمرهاش پیش نیاورده و این لابد از تفاوت نقشهای مادری و پدری
بیشتر بخوانیدسال هفتم
ه پرسید بچه چه تاثیری روی زندگی مشترک دارد؟ بهترش میکند یا بدتر؟ گفتم بچه مشکلات و اختلافنظرها را حل نمیکند، چهبسا پررنگتر میکند اما در عینحال باعث میشود آدم خیلی چیزها را نادیده بگیرد، بیخیال شود چونکه انگار دیگر نمیصرفد، نمیصرفد که آدم بگوید،
بیشتر بخوانید33
امروز، بیست و سوم خرداد 94 من سی و سه ساله میشوم و رها پنجاه روزه؛ کدامش مهمتر است؟ راستش برای من پنجاه روزگی رها مهمتر است، خیلی فکر کردم چرا، یعنی فکر کردم قبلا این مادرها را میدیدم که با تولد فرزندشان، همهی هست
بیشتر بخوانیدزندگی در حال
امروز شش هفتهی تمام است که زندگی در حال میگذرد، در لحظه. رها گذشته را بسیار کمرنگ کرده است و آینده را بلاموضوع، همه چیز در فواصل یکی دو ساعته و حداکثر چهارساعته میگذرد، در فواصل شیر خوردن و متعلقاتش. من؟ گاهی وقتها بالا هستم،
بیشتر بخوانیددرباره دختر بودن، دختر داشتن
اولاش سعی میکردم به روی خودم نیاورم، یعنی هی به خودم نهیب میزدم مگر دست توست؟ حالا آمدیم و پسر شد، نمیشود آدم بگوید نمیخواهم که، اصلا بچه بچه است، دختر و پسر ندارد، با تمام اینها خوشبین بودم که همان چیزی میشود که ته
بیشتر بخوانیدطرح یک استراتژی پژوهشی برای انجام تحقیقات راهبردی
همین فردا، دوشنبه 27 بهمن 93 ساعت 17 در سالن کنفرانس انجمن جامعهشناسی سخنرانی خواهم داشت با همین عنوان «طرح یک استراتژی پژوهشی برای انجام تحقیقات راهبردی».
ورود برای عموم آزاد است و آدرس انجمن هم این است: تهران، بزرگراه جلال آل احمد، پل
جسارت
آدم ها چطور تصمیم میگیرند بچهدار شوند؟ چطور میتوانند تصمیمی بگیرند که پیامدهایش مادامالعمر و غیرقابل بازگشت است؟ منظورم این است که آدم هر تصمیمی بگیرد میتواند بعدا تغییرش دهد، میتواند رشتهاش را تغییر دهد، کارش را عوض کند، حتی ازدواجش را ملغی کند، سر
بیشتر بخوانیدبعد از اینهمه سال
شش سال به روایت رسمی 87/5/17 و ده سال به روایت غیررسمی تابستان 83. ده سال گذشته است از رابطهای که مرا به مرزهای خودم و ناتوانیهایم رسانده است، به مرزهای جنون؛ رابطهای که همهی تصورات مرا از خودم و اراده و تواناییهایم نقش بر
بیشتر بخوانید



