۴۳ ساله شدم، دیروز، در بهت و اضطراب آغاز جنگ
ساعت ۳:۳۰ صبح بود که با صدای انفجار و لرزش خانه از خواب پریدم و در آن حال خواب و بیداری و اضطراب به دومین تولدی فکر کردم که در روزی سرنوشتساز و آغازگر دورهای
تولد، جنگ و شگفتی شوقانگیز بزرگ شدن بچه
این ده سالی که مادر شدهام
رها ده ساله شد، ده سال شد که من کیفیت منحصر به فردی از دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه کردهام، تجربهای که به نظرم حتی با عمیقترین انواع عشق رمانتیک هم قابل مقایسه نیست و به کل از جنس دیگری است.
بیش از ده سال است که به کل آدم دیگری شدهام، آنقدر متفاوت که بهارهی قبل از این ده سال را به سختی به یاد میآورم، و راستش از این بهارهی جدید راضیترم.
تصمیم به آمدن رها بیش از آنکه از سر عزم و ارادهی راسخ باشد، محک زدن همراهی طبیعت و کائنات و در یک کلام خواست خداوند بود؛ آن زمان عجیب در دوراهی تصمیمگیری گیر کرده بودم و چارهای نداشتم جز اینکه تصمیم را به خردی فراتر از عقل ناقصی واگذار کنم که آن زمان به هیچ تصمیم مطمئن و یقین راسخی قد نمیداد. و این شد که رها آمد، آن خرد کلیتر و عزم فراتر تصمیم گرفت که بیاید:)
بیشتر بخوانیدعید در عید
اگر قرار به نشانهها باشد، لابد امسال پر از نور و روشنی و خیر باید باشد، سالی که شیرینترین و وحدتآورترین عید مذهبی همزمان شده است با باستانیترین عید فراگیر در فرهنگ ایرانی: عید در عید. به نشانهها باشد آدم احساس میکند با این حجم پرچگال از عید در ابتدای سال، لابد تا آخر سال باید در حال و هوایی عیدگونه و پر از دلخوشی و آرامش غوطهور باشد:) فارغ از تضادها و تنشهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادیای که سالیانی است مثل خوره افتاده است به جان فرهنگ و جامعۀ ایرانی، فارغ از دورنمای اقتصادی و سیاسی ترسناک و دلهرهآوری که توی دل خیلی از آدمها را خالی کرده است، فارغ از سند چشمانداز ۱۴۰۴ که آرزوهای از دست رفتۀ یک ملت را بهش یادآوری کند، دلم میخواهد فارغ از تمام اینها، تسلیم جادوی نشانهها شوم و در سال ۱۴۰۴ همچنان منتظر خیر و برکت و نور بمانم.
بیشتر بخوانیدسرشار از روشنی و خیر و آرامش
سال تحویل امسال خیلی بهم چسبید، شاید چون از سحر بیدار بودم، تنها در سکوت و آرامش سر صبح نشسته بودم جلوی هفتسین و روشن شدن نمنم آسمان و پهن شدن آفتاب روی زمین را نگاه میکردم که سال تحویل شد. همانجا فکر کردم اگر به بهار و سحر و سالتحویل باشد، امسال سالی سرشار از روشنی و خیر و آرامش خواهد بود إنشاءالله.
35 سالگی در طوفان
انگار که طوفان آمده باشد، زندگیام زیر و رو شده است، حجم عظیمی از کارها، ملاقاتها، جلسات، درخواستها و پیشنهادها آوار شده است بر سر زندگیام و من تمام سعیام را میکنم تا این بینظمی و درهمریختگی را سامان دهم. سی سالم که شد اینجا
بیشتر بخوانید