۴۳ ساله شدم، دیروز، در بهت و اضطراب آغاز جنگ
ساعت ۳:۳۰ صبح بود که با صدای انفجار و لرزش خانه از خواب پریدم و در آن حال خواب و بیداری و اضطراب به دومین تولدی فکر کردم که در روزی سرنوشتساز و آغازگر دورهای جدید و متفاوت رقم میخورد، اولیاش ۲۳ خرداد ۸۸ بود. شنبه روزی بود و به باور بسیاری، هرآنچه پس از آن شنبه در عرصهی سیاسی رخ داد، تفاوتی ماهوی با قبلش داشت، هنوز هم برای خیلیها محتوای کنشگری سیاسی به پیش و پس از ۲۳ خرداد ۸۸ تقسیم میشود. بگذریم، بههرحال دیروز دومیناش بود، دومین تولدی که برحسب تصادف بر نقطهی عطفی تاریخی منطبق شده بود. تاچند ساعت بعد گیج و مبهوت و خوابزده خبرهای مربوط به ترورها را میخواندم تصاویر ویرانی در شبکههای اجتماعی از جلوی چشمانم میگذشت.
رها پیگیر دورهمی خانوادگی تولد بود و من مانده بودم به بچه چه بگویم، زنگ زدم به مادرم که چه کنیم، مادرم هم در جواب گفت: برگزار کنیم دیگر، چارهای نیست، زندگی جریان دارد مادر، تیپ اصیل والدینی که یکبار همهی این شرایط زندگی در عمق دلهره و اضطراب در شرایط جنگی را در دههی شصت تجربه کردهاند و لابد از سر همان تجربه است که می گویند: چارهای نیست، زندگی جریان دارد مادر.
این شد که بالاخره عصر خودم را جمع کردم و فکر کردم برای حفظ آرامش و سلامت روان بچه هم که شده مراسم فوت کردن شمع و کیک بریدن را به جابیاوریم.
رها به بهانهای مرا کشاند خانهی مادرم و آنجا در کمال ناباوری با صحنهی سورپرایزی تولد مواجه شدم و تازه فهمیدم اینکه این دو روز هی میرفت توی اتاق و به بهانهی گفتوگوی تلفنی پچپچ میکرد از سر چه بود، بچهام خانواده را به خط کرده بود و داشت برای سورپرایز مادرش برنامه میچید، از حیرت و ذوق اشک توی چشمهایم جمع شد، یادم افتاد همین یک ماه پیش سناش دو رقمی شد و بیآنکه من متوجه باشم ده ساله شدن یعنی چقدری شدن، به اندازهای بزرگ شده است که مادرش را برای تولدش سورپرایز کند.
سه سال پیش در تولد چهل سالگی که جمع دوستان را دور هم جمع کرده بودم، در پیشبینیشان برای دعوت به تولد ۵۰ سالگی گفتم آنرا دیگر رها برایم خواهد گرفت، سه سال بعد، خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکردم جایمان عوض شد و حالا او برای تولد من برنامهریزی میکند.
وسط اضطراب عمیق و فلجکنندهی جنگ، حرف مادرم طنینی چندبرابری داشت: زندگی جریان دارد مادر؛ بچهها بزرگ میشوند و ما فارغ از قیل و قال جهان، در همین لحظههای بزرگ شدن و بالندگیشان غرق در شگفتیای شوقانگیز میشویم.
دیدگاهتان را بنویسید