یک اتفاق جالبی افتاده است، زمان من ربطی به زمان رسمی ندارد اعم از ساعت و روز و ماه و سال عرض میکنم، یعنی مثلا سال نو شده است اما اینطور نیست که من هم عدل از اول فروردین ۹۱ احساس نو بودگی بکنم، من از قضا نو شدهگیام شش ماهی هست آغاز شده، از همان وقت دفاع و خلاص شدن از دانشگاه و ریز و درشت متعلقاتش، خیلی هم نو شدهگی عمیق و ریشهداری بوده است یکجوری که نو شدن سال و طبیعت و چه و چه جلویش کمرنگ هم نه، بیاغراق بیرنگ شده است. یا هفتهام از چهارشنبه شروع میشود مثلا یعنی درست از همان زمانی که اراده میکنم روی یک موضوع جدید، مقالهی جدید، ایدهی جدید کار کنم، از همان وقت شروع میکنم برنامهریزی دوباره و آغازش هم مثل بچگیها نمیرود از شنبه، درست از همان چند دقیقهی بعد شروع میشود از فرط هیجان و سرخوشی برای شروع. بله، یک همچین زندگی دلبخواه و باب میلی دارم من، بخیل هم نیستم، خدا نصیب شما هم بکند این نو شدهگیِ عمیق و درونی را، این احساس دلپذیر از آن خود بودنِ روز و ماه و حتی سال را.
پینوشت: بله البته پیرو این نو شدن لحظه به لحظه، انبوهی پروژهها و برنامههای نو برای زندگی شخصی و حرفهای و غیره (و غیرهاش مهمتره طبعا:) تدارک دیده شده که شرحشان لوس بودهگی این پست را از حد میگذراند به گمانم، حالا سر وقت هر کدام رفتم و به یک جای خوبی رساندماش، شما را هم باخبر میکنم احتمالا، همینجور الکی و محض دورهمی و گپ زدنهای چه حال چه خبر البته:)
دیدگاهتان را بنویسید