یکی از نقاط قوت نشست صمیمانه متخصصان علوم اجتماعی با رئیسجمهور روحانی که روز سهشنبه هفته گذشته (۹۷/۸/۱) برگزار شد، ساختار دادن به بحث توسط شخص رئیسجمهور با طرح ۵ سوال مشخص و دعوت از حاضران برای پاسخ به این سوالات پنجگانه بود:
۱. اصلیترین مشکلی که مردم در شرایط فعلی احساس میکنند چیست؟
۲. چقدر این احساس مردم با واقعیت منطبق است؟
۳. راهحل مساله اصلی و واقعی چیست؟
۴. نقش دولت در تحقق این راهحل چیست؟
۵. دولت تاچه حد در مسیر پیگیری و تحقق این راهحل است؟ دور است یا نزدیک؟
به نظرم طرح این سوالات مشخص و پنجگانه نشان داد که این نشست یک جلسه تشریفاتی نیست و برگزارکنندگان واقعا به دنبال شنیدن پاسخهای حاضران به عنوان متخصصان حوزه اجتماعی هستند.
در زمان محدودی که در این نشست برای صحبت داشتم این پاسخها را به سوالات رئیسجمهور دادم:
۱. اصلیترین مشکلی که مردم در شرایط فعلی احساس میکنند چیست؟
به نظرم آنچه مردم احساس میکنند کلافی درهمپیچیده از مشکلات است، از مسائل اقتصادی و تورم روزافزون که در لبه مسائل زندگی روزمرهشان است تا قشری که محدودیت آزادیهای اجتماعی- فرهنگی را در جزئیات زندگی روزمرهاش هرچه بیشتر احساس میکند و قشر دیگری که در آن سر طیف، ارزشها و هنجارهای مورد قبولش را در جامعه ازدست رفته و درحاشیه میبیند. بههرحال به نظر میرسد این کلاف درهمپیچیده از مسایل، روز به روز بیشتر مردم را به این نتیجه میرساند که حل این مسایل جز با تغییر اساسی وضعیت موجود امکانپذیر نیست. به عنوان شاهد موید این ادعا به یافتههای نظرسنجیهای دورهای یکی از موسسات معتبر نظرسنجی اشاره کردم. در این نظرسنجیهای ماهانه یک سوال به صورت ثابت از پاسخگویان پرسیده شده است:
در مورد وضعیت فعلی کشور نظرات متفاوتی وجود دارد. نظر شما در مورد وضعیت فعلی کشور چیست؟
۱. وضع فعلی خوب است و باید از آن دفاع کرد.
۲. وضع فعلی با انجام برخی اقدامات قابل اصلاح است.
۳. وضع فعلی قابل اصلاح نیست و همه چیز باید از اساس تغییر کند.
مقایسه تعداد کسانی که گزینه سوم را برگزیدهاند در سال گذشته با سال جاری نشاندهندهی افزایش قابل توجه تعداد کسانی است که راهحل مسائل را تغییرات اساسی میدانند.
به نظرم اگر مردم بخواهند به این کلاف درهمپیچیده از مشکلات ریز و درشت عنوانی بدهند، فساد و ناکارآمدی دو عنوان تکرارشونده است بدینمعناکه مردم احساس میکنند عدهای محدود در حکومت مشغول بخور بخور هستند و اثرات تحریم و اوضاع نابسامان اقتصادی فقط برای مردم عادی است و درعینحال اجزای مختلف حکومت ناتوان از تحقق ابتداییترین کارکردهای لازم هستند.
۲. چقدر آنچه مردم احساس میکنند واقعی است؟
فکر میکنم آنچه مردم احساس میکنند پیامد علت بنیادیتری است که گرچه چندان مورد توجه عامه مردم قرار نمیگیرد اما اصلیترین مسالهای است که باید در مورد آن چارهاندیشی کرد. مساله اصلی، بیاعتمادی مردم به دولت و حکومت به معنای عام آن است. بیاعتمادیای که نه تنها مختص دولت دوازدهم نیست بلکه مختص جمهوری اسلامی هم نیست و نوعی بیاعتمادی تاریخی ملت به دولت در ایران است. این بیاعتمادی است که هرنوع مساله و مشکل در جامعه را به شکل مشکلاتی درهمپیچیده و لاینحل نمودار میکند و درعینحال دستاوردهای ریز و درشت حکومت را هم ناچیز و کمرنگ جلوه میدهد. درواقع میتوان گفت ممکن است جوامع بسیاری همین سطح از فساد و ناکارآمدی را تجربه کنند اما اوضاع در نظر مردمانشان بحرانی و لاینحل جلوه نکند چون این عامل بیاعتمادی تا این اندازه در آن جوامع گسترده و ریشهدار نیست.
مثالهای زیادی میتوان زد که نشان میدهد چطور این بیاعتمادی تاریخی در جهت بحرانی کردن اوضاعی که ممکن است در جوامع دیگر یک مساله عادی و معمولی تلقی شود، عمل میکند. آتش گرفتن یک ساختمان در تهران و لندن با حجم متفاوتی از حساسیت و نارضایتی عمومی مواجه میشود و اعتصابات و تجمعات اعتراضی در این دو بستر متفاوت از اعتماد و بیاعتمادی است که به کل معنای متفاوتی به خود میگیرد.
۳. راهحل چیست؟ ۴. دولت چه نقشی دارد و ۵. چقدر در مسیر پیگیری و تحقق این راهحل است؟
به نظرم باید هم برای آنچه مردم احساس میکنند راهحل داشت و هم برای مساله بنیادیتر بیاعتمادی.
راهحل آنچه مردم احساس میکنند در انجام برخی تغییرات بنیادین و اساسی است که شاید در نظر اول انجام آنها حتی در نظر مردم نیز عجیب و غیرممکن جلوه کند اما مساله این است که شرایط فعلی که همگان را به انتظار برای تغییرات اساسی میکشاند، بهترین شرایط برای برخی از بنیادیترین تغییرات در نظام اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی یه به عبارتی درپیش گرفتن راهحلهای کلی (total solution) است.
به رئیسجمهور پیشنهاد کردم با مشورت با نخبگان، تحقق برخی اهداف کلان اما واقعی و قابل تحقق برای سالهای پایانی را هدفگذاری کنند و در بازههای زمانی کوتاهمدت گزارشی شفاف از عملکرد دولت در پیگیری این اهداف و میزان پیشرفت در مسیر هدفگذاریهای یادشده به مردم ارایه دهند. برای مثال، برخی متخصصین معتقدند هدفگذاری تورم زیر دو درصد در سال ۱۴۰۰، باتوجه به تخلیه کامل تورم در سال جاری و سال آینده قابل تحقق خواهد بود اگر دولت همچنان منضبط عمل کند و از جبران کسری بودجه با استقراض از بانک مرکزی و چاپ پول خودداری کند. یا ادغام شرکت ملی نفت و گاز و پتروشیمی و سهامدار کردن همه مردم در این شرکت و یا هر هدفگذاری دیگری که در قالب یک راهحل اساسی برای مشکلات و پس از بررسیهای دقیق و کارشناسانه توسط نخبگان قابل تحقق عنوان شود.
راهحل بیاعتمادی نیز چیزی جز شفافیت نهادی نیست که البته باخ افشاگری یا بگمبگمها و میراث شوم بهجا مانده از دولتهای نهم و دهم تفاوت اساسی دارد و هرچقدر افشاگریهای موردی ازبین برنده اعتماد عمومی است، شفافیت نهادی موجد چنین اعتمادی است. از رئیسجمهور خواستم که مسیر تحقق شفافیت نهادی در ارکان مختلف دولت را بیش از پیش با جدیت ادامه دهند.
بر مبنای پیوند میان دو راهحل پیشگفته، راهحل برونرفت از وضعیت فعلی را هدفگذاریهای کلان، واقعبینانه، مشخص و سنجشپذیر و ارایه گزارشهای دورهای شفاف در مورد میزان پیشرفت این هدفها عنوان کردم.
دیدگاهتان را بنویسید