در سه ماه اخیری که من گرفتار کلاسها بودم و همزمان توی سرم میزدم بابت تحویل پروژهای که از موعد تحویل دادناش هفتهها گذشته بود، خلاصه در این ماههایی که به هزار و یک دلیلِ موجه و ناموجه اینجا را خاک گرفته بود، دو یادداشت دریافت کردم دربارهی این دو پست گذشته در مورد حجاب(+ و +)، یادداشت اول را دکتر سیدالبوالحسن ریاضی نوشتهاند و پاسخی دادهاند به مسالهای که در پست اول طرح شده است، یادداشت دوم را آقای یاسر میرزایی در وبلاگشان منتشر کردهاند (+) که نقدی است بر محتوای هر دو پست. گرچه ممکن است شخصا موافق برخی رویکردهای طرح شده در این دو متن نباشم، اما هر دو متن بینشهایی قابل تامل را دربارهی مسالهی مورد بحث طرح کردهاند که برای من مایهی هیجانهای کشف و شهود گونه بودهاند، این نکات قابل تامل و هیجانزدهکننده را به همراه پاسخی کوتاه به برخی انتقادات طرح شده در پستی جداگانه خواهم نوشت. در این پست ابتدا یادداشت دکتر ریاضی را به همان شکلی که دریافت کردهام منتشر میکنم و و در ادامهی مطلب هم یادداشت آقای میرزایی را بازنشر میکنم از جهت همان تنهی فیل به بلاگاسپات و سختی دسترسی و الخ.
…………………………………………………………………………………………………………………..
سرکار خانم دکتر آروین
با سلام، مقاله ارزشمندتان و زاویه نگاه متفاوتتان در باب حجاب را خواندم. در باب چرایی و چگونگی موفقیت این نوع پوشش در سالهای اخیر چند نکتهای به نظرم رسید که به اشتراک میگذارم.
شاید یکی از مهمترین و البته به نظر من مهمترین دلیل موفقیت چنین فشار هنجاری را باید در سرشت جامعه پدرسالار-مردسالار ایران جستجو کرد. ساختار تاریخی-اجتماعی ایران، ابزارهای نیرومندی برای تداوم این گونه نظم اجتماعی خلق نموده است، از جمله مالکیت بر تن زن (حال خواهر باشد، مادر یا دختر). این مالکیت که در جوامع روستایی شکلی آمرانه و گاه به شکلی خشونتآمیز قابل مشاهده است، به خود اجازه میدهد در مناقشات میان خانواده، دختر را وجهالمصالحه قرار داده و از طریق تن او مشکلات را فیصله دهد و البته در صورت تخطی از قوانین صلب تاریخی، مجاز به کشتن او و عدم پاسخگویی در محاکم و یا وجدان عمومی است.
اما تغییرات اجتماعی-فرهنگی و حتی اقتصادی 5 دهه اخیر بویژه سی سال اخیر، جوامع شهری را دستخوش دگرگونیهایی نموده که هرچند به لحاظ شکل، ظاهری متفاوت از قبل دارند اما به نظرم ماهیت و درونی گاه خشنتر از خود بروز میدهند. شهریشدن ایران که از دهه 40 آغاز شد، ضرورتهایی را بر مردان ایران تحمیل نمود که سازگاری آنان را با این تحولات و با سرشت تاریخی جامعه دشوار مینمود. از جمله این تعارضات، حقوق زنان بود. خارج شدن زن از خانه، استقلال اقتصادی او، برابری اجتماعیاش در برابر قانون و از همه مهمتر فهم فرهنگی زنان از جهان پیرامون و در نتیجه احساس برتریاش نسبت به برخی از وجوه تثبیت شده مردانه بتدریج تغییر جهان ایرانی را دگرگون ساخت. انقلاب اسلامی که نوعی رویارویی با پروژه مدرنیسم پهلوی بود، در ابتدا دستاوردهای نوگرایی آن دوره را مرتبط با زنان نفی کرد و مهمترین نشانه آن یکیکردن بیحجابی با فحشا بود. همچنین با نفی برخی از دستاوردهای حقوقی آن دوره نظیر حق طلاق زنان، تلاش کرد تا نقش سنتی زنان را برجسته و آب رفته را به جوی بازگرداند. اما ضرورت بسیج عمومی و فراخواندن تودهها به خیابان در جریان انقلاب و ضرورت گرم نگاه داشتن شهر در بحبوحه جنگ ،گونهای دیگر از فعالشدن زنان را در عرصه حیات اجتماعی بدنبال داشت .از جمله تبعات این فراخوانی را در افزایش سطح سواد زنان، فزونی گرفتن نسبت عددی دانشجویان دختر بر پسر، تغییر ساختار نظام تصمیم گیری در خانواده ها و برجسته شدن سهم اجتماعی این بخش از جامعه را در جنبشهای اجتماعی کوچک و بزرگ ایران می توان مشاهده کرد.
اما اگر به موضوع بحث بازگردیم موضوع حجاب پس از انقلاب اسلامی اساسا با سرکوب تن همراه بوده و هست. ابتدا گروههای چپ و مارکسیستی با مردانهکردن رفتار و پوشش زنان و دختران عضوخود، این بنیاد را گذاشتند و سپس جریانهای ایدئولوژیک اسلامی این روند را ادامه دادند. تصویر زن مبارز اعم از مارکسیست یا مسلمان، از اساس زنی مردنما بود. از این حیث میان زنان چریک و خواهران زینب در ابتدای انقلاب تفاوت محسوسی به چشم نمیخورد. جز اینکه یکی شلوار و مانتو و روسری محکمی داشت و دیگری علاوه بر اینها چادر به سر میکرد اما هر دو باید صدای مردانه میداشتند، از دیوار بالا میرفتند، مسلسل در دست میگرفتند و آماده نبرد با مظاهر امپریالیسم یا استکبار میبودند. اما آنچه در این میان بدیهی انگاشته می شد، محوریت تنانگی زن در نظام سلطه و ابزاری بودن زن در دستان سرمایه داری جهان بود. در این ساختار معنایی زن، شئای مصرفی، در خدمت نظام سلطه، در راستای اهداف جوامع مصرفی، عروسکی در جهت مطامع مردان و تنی بی اراده بود و لاجرم با پنهان شدن و یا نفی تن و جنسیت ، سازوکار مبارزه به سامان میشد.
اما این داستان و موج انقلابی گری یکی دو سال بیش به طول نینجامید و چنانکه اشاره شد زنان به آرامی از دستاوردهای انقلاب و مشروعیت خارجشدن از خانه استفاده کردند و پروژه ناتمام برابری، پیگیری شد. شاید از این نقطه است که نه تنها حکومت بلکه جامعه پدرسالار-مردسالار ایران نیز احساس خطر کرد و در حرکتی هماهنگ و البته به شکلی ناخودآگاه، دست به تولید هنجاری زد که تا به امروز ادامه داشته است و زنان شاید به سختی بتوانند از فشار آن رها شوند. این موضوع را با بیان برداشتی از داستان شازده احتجاب گلشیری همراه میسازم. در داستان گلشیری شازده و فخرالسلطنه با خواندن فصلهایی از خاطرات اجداد و خانهای درگذشته و شرح بیرحمیهای آنان از چشم کور کردن و درچاه انداختن و در دیوار دفن کردن و امثالهم و سپس انداختن آن خاطرات در آتش، به گونهای تمثیلی پایان دورهای از سبعیت برهنه و به سرآمدن دورهای از ساخت اجتماعی ایران را بیان میکند. اما نکته حائز اهیت رفتار شازدهی زندهای است که عنین و بیفرزند است و ظاهرا”عاشق همسر اما به شکلی بیرحمانهتر از اجداد خود، همسرش را شکنجه میکند. شکنجهای درونی که مرگ تدریجی و دردناکی را برای وی به ارمغان دارد. او بعنوان مردی مدرن نه قائل به شکنجه های جسمی اجدادش است و نه قادر به تداوم آن رفتار، او با دگردیسی بیرحمانه ای روح همسرش را شکنجه می کند، او با سرکوب شخصیت فخرالسلطنه رفتاری موحش تر ازاجداد خود به نمایش می گذارد. به دیگر سخن دایره آمریت او از جسم رعیت به روح فرد تغییر مکان یافته است.
این اشاره کوتاه را به این دلیل آوردم تا بتوان رفتار مردان ایرانی امروز را در 30 سال اخیر بهتر درک کرد. افزایش سهم زنان در نظام اجتماعی بخصوص نهاد خانواده، موضوعی است که به اشکال مختلفی قابل اثبات است. حال اگر چنین قدرتی از زنان را با روح و سرشت مردسالار تحلیل کنیم، ضمیر ناخودآگاه جامعه مردان ایران، به اشکال مختلف از جمله هنجار کردن پوششی به نام روسری، نه تنها مالکیت خود را بر زن، خواهر، مادر و دختر خود بازتولید کردهاند بلکه از فروپاشی ساختار کلان نظام پدرسالار نیز ممانعت نمودهاند.آنان در خانه با چانهزنی درباره مشکلات بیحجابی، در فضای عمومی برای همسر یا دختر خود در عین اظهار مخالفت با این هنجار، عملا با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند و درنهایت در همانجا میمانند .مردان در بیرون خانه بعنوان حاکمان بر فضای عمومی با نگاههای خود، افرادی را که معیارهای آنان را زیرپاگذاشته اند تنبیه میکنند. این استدلال دائمی که زنان عامل تحریک مرداناند ریشه در هنجار محوری مردان و تبعیت زنان از این هنجار دارد.
هنوزموضوع مالکیت بر زن به عنوان محوری ترین شاخص جامعه پدرسالار-مردسالار به آشکارترین شکل در رفتار شهرنشینان به ظاهر مدرن شده ایرانی قابل مشاهده است.روابط آزاد میان دختران و پسران و بازگشت به بدوی ترین هنجارهای جامعه سنتی هنگام ازدواج از سوی مردان ،غیرت ورزی پسران نسبت به دوست دخترشان به عنوان وجه مالکیتی ، انواع آزارهای کلامی و رفتاری جنسی در خیابان های کلانشهری مانند تهران،ادبیات تحقیر آمیز نسبت به فهم و شعور دختران و … تنها مشتی از این خروار است.
جامعه مردسالارایرانی سالهاست به اجبار رانندگی زنان تن داده اما تحقیر رانندگی آنان را جزیی از رفتار روزمره خود ساخته. تحصیل دختران را پذیرفته اما به دانش افزونتر آنان تمکین نکرده و حتی به آنان قبولانده که هرگز به پای مردان نخواهند رسید.حق پوشش و انتخاب حجاب را به رسمیت شناخته اما روسری نیم بند و شل را به آنان تحمیل کرده است.