گره ذهنیام باز شد؛ در تمام سالها و ماههای گذشته فکرم مشغول این سؤال بود که چرا این تعداد زیاد از آدمها، اعم از کنشگران معمولی فضای مجازی تا نخبگان علوم اجتماعی خوانده، از جمهوری اسلامی بهمثابه یک فعال مایشاء، یک انسان صاحب اراده و اختیار حرف میزنند، نه بهمثابه یک ساختار اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسیِ بوروکراتیک، هی میگویند و مینویسند جمهوری اسلامی این کار را کرد یا فلان چیز برایش حیثیتی است یا تن به اصلاح نمیدهد. بسیاری از توییتها و تحلیلهای مشهورترین جامعهشناسان ایرانی نیز به همین خطای انسانانگاری(۱) یک ساختار اجتماعی ـ سیاسی دچارند.
فکر میکردم شاید از سر ترس است یا پرهیز از بیان صریح این حد از عاملیتمحوری افراطی که جمهوری اسلامی را استعاره از شخص اول مملکت به کار میبرند، بااینحال به نظرم این فروکاستن یک نظم اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسی به یک شخص وقتی تا این حد میان شهروندان و نخبگان فکری فراگیر است، دلیل جدیتری از ترس و محافظهکاری دارد. این تحلیلهای عاملیتمحور تا آنجا فراگیر و مورد پذیرشند که اغلب تحلیلهای ساختاری و تاریخی که یک شخص یا اشخاص خاصی را بهعنوان عامل و مسبب وضع موجود معرفی نمیکنند متهم به محافظهکاری و سفیدشویی میشوند! در بحبوحهی اعتراضات ۱۴۰۱ کار حتی از تحلیل فراتر رفته و به ناله و نفرین به این نظام سراسر فاسد و جنایتکار رسیده بود. القاب و صفاتی که قاعدتاً برای انسانهای دارای اراده و اختیار کاربرد دارد نه یک نظم سیاسی ـ اجتماعیِ برساخته که بنا به تعریف نمیتواند محصول مستقیم اراده و کنشگری فرد یا تعدادی از افراد دانسته شود.
بیشتر بخوانید