۳ در برابر ۳: نزاعی برابر میان میانه‌روی و رادیکالیسم

عجیب است که جناح‌بندی‌های سیاسی تا این حد در برابر تغییر مقاوم است. شهود خود کاندیداها و هواداران‌شان هم این است که سبد رأی پزشکیان و پورمحمدی و قالیباف اشتراک زیادی دارد و از آن‌طرف جلیلی و قاضی‌زاده هاشمی و زاکانی هم پاسخ‌گوی مجموعه‌ای از رأی‌دهندگان مشخص هستند که تمایزات روشن و ملموسی با رأی‌دهندگان به سه کاندیدای دیگر دارند. علی‌رغم چنین روشنی‌ای در تمایزات و مرزبندی‌ها، عجیب است که صحنه‌ی سیاسی همچنان در قالب نزاع میان اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی (یا به‌تعبیر رایج‌تر این روزها جبهه‌ی انقلاب) صورت‌بندی می‌شود و گمانه‌زنی و تلاش‌ برای ائتلاف‌ها و کناره‌گیری‌ها به‌نفع یکدیگر نیز همچنان در همین چارچوب صورت‌بندی و انجام می‌شود.

البته امیدوارم در نهایت کناره‌گیری‌ها و ائتلاف‌ها بر مبنای واقعیت تمایزات موجود انجام شود نه بر مبنای شبکه‌‌ای از روابط سیاسی قبلی و تاریخ‌گذشته؛ چنانکه در مناظره‌ها، فارغ از برچسب‌های سیاسی، در واقعیت‌گویی، پورمحمدی و پزشکیان و قالیباف ناگفته و احتمالاً بدون هماهنگی، تا حدی هوای همدیگر را داشتند و آن سه نفر دیگر هم بنا به مورد به پزشکیان و پورمحمدی حمله می‌کردند، قالیباف هم تا حدی مصون از حمله‌ها، سعی می‌کرد تا حد امکان از گوشه‌ی امن‌اش خارج نشود.

بیشتر بخوانید
آینده سیاسی ایران

سیمافکر که چند سالی است فعالیت خود را با عنوان ویدئو رسانه فرهنگ و سیاست ایران آغاز کرده است در آستانه انتخابات دوره چهاردهم ریاست جمهوری، با همکاری خانه اندیشه‌ورزان سلسله نشسست‌هایی را با عنوان «دولت چهاردهم» برگزار کرد. در دومین برنامه از این سلسله نشست‌ها که با عنوان «آینده سیاسی ایران» برگزار شد، موضوع نسبت میان وضعیت روحی انسانی ایرانی و انتخابات ریاست جمهوری مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت.
در این نشست که روز پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ با حضور محمدجواد روح، علیرضا شفاه، سیدعلی کشفی و سیدعلی سیدان برگزار شد، بهاره آروین ضمن اظهارنظر پیرامون موضوع مورد بحث، نظم سیاسی موجود در ایران را حاوی خردی جمعی دانست که همواره امکان تغییر درون سیستم را فراهم می‌آورد و همین امر همواره پتانسیل ایجاد و حفظ امید در جامعه را با خود به‌همراه دارد.
فایل تصویری کامل این نشست را می‌توانید در آپارات مشاهده فرمایید.

بیشتر بخوانید
درباره‌ی برگزاری انتخاباتی با ۸۰ کاندیدا

در این متن گفته‌ام برخلاف سکه‌ی رایج خودسرزنشی این روزها که جامعه‌ی سیاسی و حکومت را بابت ثبت‌نام پرشمار ۸۰ کاندیدا مورد تحقیر و تمسخر قرار می‌دهد، تعداد اولیه‌ی ۸۰ کاندیدا برای انتخابات ریاست‌جمهوری چندان غیرمنطقی و بی‌ربط نیست. مسأله نه تعداد پرشمار کاندیداها بلکه فرایند و چگونگی کاهش این تعداد به تعدادی محدود و قابل قبول برای انتخاب است. در اغلب کشورها تشکل‌یافتگی جامعه در قالب ساختار حزبی است که این غربالگری و کاهش تعداد را امکان‌پذیر می‌کند اما در نبود چنین ساختاری در جامعه‌ی ایران، مکانیزم شورای نگهبان در قالب رد و تأیید صلاحیت کاندیداها ایفای نقش می‌کند.

بیشتر بخوانید
یک گام به پیش: در نقد یک نقد

به نظرم این نقد جناب آقای عبدی به نحوه‌ی تصمیم‌گیری و عملکرد جبهه‌ی اصلاحات در انتخابات پیش‌رو وارد نیست. من با تصمیمات جبهه‌ی اصلاحات به دلایلی همدل نیستم* اما منطق تصمیم‌گیری‌شان را درک می‌کنم و به نظرم به‌لحاظ سیاسی هم منطق بی‌ربط و نادرستی نیست. آقای عبدی تصمیم جبهه‌ی اصلاحات مبنی بر منوط کردن مشارکت به تأیید صلاحیت حداقل یکی از نامزدهای اختصاصی این جبهه‌ را «تقابل» تلقی کرده‌اند چراکه معتقدند «شرط گذاشتن به‌تنهایی به‌معنای تهدید و تقابل است» درحالی‌که از نظر ایشان «باید حضور انتخاباتی را از طریق گفت‌وگو و تفاهم حل کرد و نه شرط و شروط گذاشتن!»

گفت‌وگو و تفاهم؟ در عرصه‌ی سیاست؟ آن هم در شرایط فعلی ایران؟ به شوخی بیشتر شبیه نیست؟ واقعیت آن است که عرصه‌ی سیاست ماهیتاً عرصه‌ی منازعه بر سر سهم بیشتری از قدرت است، آنچه در قالب توافق در عرصه‌ی سیاست محقق می‌شود بیش از آن‌که از طریق گفت‌وگو و تفاهم میسر شود، از طریق ائتلاف‌های مقطعی و ناپایدار در جهت بیشینه کردن منافع و سهم از قدرت امکان‌پذیر است، اما زیاده‌روی در ایده‌آلیسم رمانتیک تنها مشکل گزاره‌های بیان شده نیست. به نظر می‌رسد طرفی که جبهه‌ی اصلاحات با اعلام تصمیمش برای مشارکت مشروط با او اعلام تقابل کرده است به قرینه‌ی معنوی از نوشتار آقای عبدی حذف شده است و ایشان دقیقاً نمی‌گوید این تقابل ادعایی با چه کسی یا کسانی رخ داده است اما می‌توان حدس زد طرف تقابل جبهه‌ی اصلاحات، موجودیتی است که در افواه تحلیل‌گران با نام «حاکمیت» شناخته می‌شود.

بیشتر بخوانید
تفکر agentic

گره ذهنی‌ام باز شد؛ در تمام سال‌ها و ماه‌های گذشته فکرم مشغول این سؤال بود که چرا این تعداد زیاد از آدم‌ها، اعم از کنشگران معمولی فضای مجازی تا نخبگان علوم اجتماعی خوانده، از جمهوری اسلامی به‌مثابه یک فعال مایشاء، یک انسان صاحب اراده و اختیار حرف می‌زنند، نه به‌مثابه یک ساختار اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسیِ بوروکراتیک، هی می‌گویند و می‌نویسند جمهوری اسلامی این کار را کرد یا فلان چیز برایش حیثیتی است یا تن به اصلاح نمی‌دهد. بسیاری از توییت‌ها و تحلیل‌های مشهورترین جامعه‌شناسان ایرانی نیز به همین خطای انسان‌انگاری(۱) یک ساختار اجتماعی ـ سیاسی دچارند.

فکر می‌کردم شاید از سر ترس است یا پرهیز از بیان صریح این حد از عاملیت‌محوری افراطی که جمهوری اسلامی را استعاره از شخص اول مملکت به کار می‌برند، بااین‌حال به نظرم این فروکاستن یک نظم اجتماعی ـ اقتصادی ـ سیاسی به یک شخص وقتی تا این حد میان شهروندان و نخبگان فکری فراگیر است، دلیل جدی‌تری از ترس و محافظه‌کاری دارد. این تحلیل‌های عاملیت‌محور تا آنجا فراگیر و مورد پذیرشند که اغلب تحلیل‌های ساختاری و تاریخی که یک شخص یا اشخاص خاصی را به‌عنوان عامل و مسبب وضع موجود معرفی نمی‌کنند متهم به محافظه‌کاری و سفیدشویی می‌شوند! در بحبوحه‌ی اعتراضات ۱۴۰۱ کار حتی از تحلیل فراتر رفته و به ناله و نفرین به این نظام سراسر فاسد و جنایتکار رسیده بود. القاب و صفاتی که قاعدتاً برای انسا‌ن‌های دارای اراده و اختیار کاربرد دارد نه یک نظم سیاسی ـ اجتماعیِ برساخته که بنا به تعریف نمی‌تواند محصول مستقیم اراده و کنشگری فرد یا تعدادی از افراد دانسته شود.

بیشتر بخوانید