پیچ در پیچ، هیچ در هیچ

هی فکر می‌کنم این دیگر پیچ آخر است، فکر می‌کنم این یکی را رد کنم می‌رسم به جاده‌ی صاف و سرراست، بعد که خسته و نفس‌ بریده می‌رسم سرش می‌بینم یکی دیگر جلوی رویم است، همین‌طور پیچ در پیچ، گردنه‌طور و صعب‌العبور، آن‌قدر که شک می‌کنم نکند دارم راه را اشتباهی می‌روم، قرار نبود این‌طوری باشد، این‌همه سخت و تمام‌نشدنی، نکند گم شده باشم، حالا دیگر پشت سرم هم مثل جلوی رویم است، پیچ در پیچ، انگار که گم شده باشم، نه راه پس دارم نه راه پیش.

پی‌نوشت: منتظر پیچ آخر بودم برای به روز کردن این‌جا، بعد دیدم پیچ‌ها تمام‌نشدنی به نظر می‌رسند، گفتم همین را بنویسم، همین‌ گم شدن‌ام در یک هزارتوی پیچ در پیچ، هیچ در هیچ.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *