رفتم ترهبار خیار و گوجه و فلفل سبز خریدم به علاوهی ماکارونی و قارچ و دلچسبتر از همه شکلات و خرما. تازگیها اینطور شدهام، چایی خوردنِ شیرهایوارم سر جایاش است اما تازگیها زدهام توی خط خرما، نمیدانم چهام شد یکهو، از یک وقتی دیگر کاکائو نطلبید، این تافیهای مغزدار آیدین را هم میگیرم محض احتیاط و تغییر ذائقهی گهگاهی، وگرنه الان توی خط خرما هستم، بعد یکی دو روز بود خرمایم تمام شده بود، میلم به چایی هم نمیکشید اصلا، یعنی خیلی دلم میخواستها، چایی نبود کلافه بودم اصلا، نه درست و حسابی کار کردم، نه چیزی نوشتم، همهاش چون چایی نبود، یعنی درواقع خرما نبود که به چایی مزه و معنا بدهد. حالا آمدهام خانه، یک نگاهی به همین چهار قلم خرید میکنم ذوق میکنم، انگار مثلا حالا دیگر همه چیز داشته باشم. البته گوشت و مرغ هم رو به اتمام است، یعنی باید میخریدم منتهی دستم سنگین شده بود، ماشین نبود، چرخ هم نبرده بودم، بعد تازه پولِ آنچنانی همراهم نبود باید با همان بارها میرفتم آن طرف خیابان از عابر بانک پول میگرفتم، کمی هم فکر کردم دیدم فیالحال حسِ شستن و خرد کردن و جابجا کردن هم ندارم، بیخیال شدم خلاصه، با اینحال الان یک حال خوبی دارم، از اینکه فردا صبح برخلاف امروز خیارگوجه دارم برای صبحانه، از اینکه حالا میتوانم بعد از اینهمه وقت که باز هوس کردهام، عدس پلو بپزم با قارچ و کشمش، از اینکه اینهمه زیاد فلفل سبز دارم و شب میتوانم با غذا دل سیر فلفل سبز بخورم قرچ قرچ، مهمتر از همه اینکه حالا خرما دارم و میتوانم تند تند پشت هم چای بریزم و کار کنم و خرما بخورم، بینگرانی از تمام شدن، دو بسته خریدهام که تا چند روز خیالم راحت باشد مثلا:)
حالاچرا اینها را نوشتم اصلا؟ خرید ترهبار نوشتن دارد؟ دوست داشتم حال خوشام را بنویسم، اینکه چقدر راحت دلم، حالم خوش میشود، با یک بسته قارچ، یکی دو کیلو خیار گوجه و فلفل سبز، با دو بسته خرما اینقدر راضی میشوم، انگار حالا دیگر همه چیز داشته باشم، حالم را خوشتر کرد این حالِ خودم.
پینوشت: باید یکی، دوستی، آشنایی، کسی را پیدا کنم رو بیندازم بهش بیاید یک ستون جمعوجوری این گوشه کنار درست کند برای این روزانهها، خودمانیترها، پشت صحنهها؛ بلاگفا که بودم html را یاد گرفته بودم دست و پا شکسته و با آزمون و خطا، خودم کورمال کورمال کارم را راه میانداختم، از این وردپرس اما هیچ سر در نمیآورم، اصلا نمیدانم برای ویرایش قالب کجا را باید کلیک کنم. خلاصه که باید رو بیندازم، فیدش یکی باشد عیب ندارد، به نظرم کسی که بداند فید چیست، آنقدر از اینترنت و وبلاگ سر درمیآورد که از ثبت حالِ خرید ترهبار جا نخورد، مشکلم با معدود اساتید و همکارانی است که سالی یکبار برحسب تصادف گذرشان اینجا میافتد و عدل یکهو در صفحهی اول با شرح ذوق خیار و گوجهی صبحانه مواجه میشوند و…دچار حال چندان خوشی نمیشوند یحتمل، یک وضع معذبِ ناجوری اصلا:)
دیدگاهتان را بنویسید