یک گام به پیش: در نقد یک نقد

به نظرم این نقد جناب آقای عبدی به نحوه‌ی تصمیم‌گیری و عملکرد جبهه‌ی اصلاحات در انتخابات پیش‌رو وارد نیست. من با تصمیمات جبهه‌ی اصلاحات به دلایلی همدل نیستم* اما منطق تصمیم‌گیری‌شان را درک می‌کنم و به نظرم به‌لحاظ سیاسی هم منطق بی‌ربط و نادرستی نیست. آقای عبدی تصمیم جبهه‌ی اصلاحات مبنی بر منوط کردن مشارکت به تأیید صلاحیت حداقل یکی از نامزدهای اختصاصی این جبهه‌ را «تقابل» تلقی کرده‌اند چراکه معتقدند «شرط گذاشتن به‌تنهایی به‌معنای تهدید و تقابل است» درحالی‌که از نظر ایشان «باید حضور انتخاباتی را از طریق گفت‌وگو و تفاهم حل کرد و نه شرط و شروط گذاشتن!»

گفت‌وگو و تفاهم؟ در عرصه‌ی سیاست؟ آن هم در شرایط فعلی ایران؟ به شوخی بیشتر شبیه نیست؟ واقعیت آن است که عرصه‌ی سیاست ماهیتاً عرصه‌ی منازعه بر سر سهم بیشتری از قدرت است، آنچه در قالب توافق در عرصه‌ی سیاست محقق می‌شود بیش از آن‌که از طریق گفت‌وگو و تفاهم میسر شود، از طریق ائتلاف‌های مقطعی و ناپایدار در جهت بیشینه کردن منافع و سهم از قدرت امکان‌پذیر است، اما زیاده‌روی در ایده‌آلیسم رمانتیک تنها مشکل گزاره‌های بیان شده نیست. به نظر می‌رسد طرفی که جبهه‌ی اصلاحات با اعلام تصمیمش برای مشارکت مشروط با او اعلام تقابل کرده است به قرینه‌ی معنوی از نوشتار آقای عبدی حذف شده است و ایشان دقیقاً نمی‌گوید این تقابل ادعایی با چه کسی یا کسانی رخ داده است اما می‌توان حدس زد طرف تقابل جبهه‌ی اصلاحات، موجودیتی است که در افواه تحلیل‌گران با نام «حاکمیت» شناخته می‌شود.

مشکل دوم نقد آقای عبدی این است که طرف مقابل این تقابل ادعایی یعنی حاکمیت را موجودیتی یکدست و یکپارچه می‌بیند که جبهه‌ی اصلاحات با اعلام مشارکت مشروط در تقابل با آن قرار گرفته است درحالی‌که چنین موجودیتی اساساً وجود ندارد، در طرف مقابل اصلاح‌طلبان هم گروه‌های سیاسی مختلفی هستند که ازقضا چندی است منازعات‌شان بر سر قدرت در بالاترین سطح و با تلفات کم و زیاد در حال انجام است. این خطای انسان‌انگاری پدیده‌های اجتماعی ـ سیاسی، دومین نقد وارد بر پیش‌فرض‌های نوشتار آقای عبدی است که حاکمیت را به‌جای یک ساختار سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی سرشار از منازعات درونی، یک شخص عاقل و بالغ و دارای اراده‌ی مشخص در نظر می‌گیرد، گویی لفظ حاکمیت به‌نوعی استعاره از شخص رهبری است درحالی‌که واقعاً عرصه‌ی سیاست در ایران تا این‌حد دوگانه و شخص‌محور نیست.

اما فارغ از نقدهای وارد بر نوشتار آقای عبدی و پیش‌فرض‌های متن‌شان، به نظر من منطق تصمیم‌گیری جبهه‌ی اصلاحات برای مشارکت مشروط در انتخابات `پیش‌رو در قالب منطق کنشگری یک نیروی سیاسی در عرصه‌ی سیاسی ایران منطق قابل درکی است و نسبت به تصمیمات قبلی این جناح یک گام به جلو محسوب می‌‌شود. چرا و چگونه؟

منطق تصمیم جبهه‌ی اصلاحات مبنی بر منوط کردن مشارکت درانتخابات به تأیید صلاحیت حداقل یکی از کاندیداهای اختصاصی این جبهه، منطق کنشگری نیروی سیاسی‌ای است که برای خودش وزن و اثرگذاری قابل‌توجهی در عرصه‌ی انتخابات و شکل دادن به مشارکت قائل است. ممکن است ما با این ارزیابی از وزن و اثرگذاری موافق نباشیم و آن را دچار خطای بیش‌برآورد بدانیم ولی یک نیروی سیاسی که برای خودش وزن و اثرگذاری جدی قائل است طبیعی است که منتظر معرفی بازیکن‌اش در بازی انتخابات توسط شورای نگهبان نماند و به طرف مقابلش اعلام کند که صرفاً حاضر است با یکی از این بازیکنان منتخب خودش وارد بازی انتخابات شود.

درواقع جبهه‌ی اصلاحات با اعلام زودهنگام کاندیداهای اختصاصی‌اش تلاش می‌کند تاحدی به زمین بازی شکل دهد و بر تصمیم شورای نگهبان در تأیید و رد صلاحیت‌ها اثر بگذارد و به‌عنوان یک نیروی سیاسی که برای خودش وزن و اهمیتی قائل است منطقی است که چنین کاری بکند. درواقع منطق تصمیم جبهه‌ی اصلاحات منطق تصمیم نیروی سیاسی‌ای است که خود را با نیروهای سیاسی مقابلش هم‌وزن می‌بیند. ممکن است ما با این ارزیابی وزن و نیروی جبهه‌ی اصلاحات از خودش موافق نباشیم و حتی آن را مسخره بیابیم و به همین دلیل هم استراتژی دیگری پیشنهاد کنیم اما نیرویی که خود را با طرف مقابلش در بازی انتخابات کم‌وبیش هم‌وزن و هم‌قدرت ببیند طبیعی است که مشارکتش در بازی انتخابات را منوط به انتخاب بازیکن توسط خودش کند نه طرف مقابل، چنین کنشگری‌ای هم اخلاقی و صادقانه است و هم به‌لحاظ سیاسی و عملگرایانه منطق قابل‌ قبولی دارد.

درواقع ممکن است مکانیزم شورای نگهبان در رد و تأیید صلاحیت‌ها در نبود سازوکار دیگری برای کاهش تعداد کاندیداها به تعدادی قابل قبول برای انتخاب شهروندان معمولی اجتناب‌ناپذیر باشد اما برای یک نیروی سیاسی که تشکیلات و سازوکار خودش را برای انتخاب و تعیین کاندیدایش در انتخابات دارد مکانیزم شورای نگهبان مکانیزمی توهین‌آمیز و غیرقابل قبول است که منطقی است یک نیروی سیاسی دارای تشکیلات در برابر پذیرش آن مقاومت کند. خیلی عجیب و غیرقابل باور است که چنین بدیهیات دموکراتیکی آن‌هم از زبان یک تحلیلگر سیاسی، تهدید و تقابل تعبیر شود.

راستش از انتخابات مجلس هشتم در سال ۸۶ من و برخی دوستان دیگر معتقد بودیم و استدلال می‌کردیم که لیست بلند داوطلبان مجلس که به تأیید مجموعه‌های اصلاح‌طلب رسیده است باید پیش از اعلام تصمیم شورای نگهبان آماده شده و روی میز باشد و بدین ترتیب با توجه به اعلام دیرهنگام شورای نگهبان در اعلام نتیجه‌ی تأیید صلاحیت‌ها، به‌جای آن بلبشوی بستن لیست در روزهای آخر که معمولاً با منازعات درونی قابل توجه و ریش‌سفیدی بزرگان به نتیجه می‌رسید، ثمربخش‌تر است لیست مورد حمایت اصلاح‌طلبان در قالب یک فرآیند درونی دموکراتیک قبل از اعلام نتایج رد و تأیید صلاحیت‌ها تعیین شود که از قضا هم هزینه‌ی قابل سنجشی به فرآیند رد صلاحیت وارد کند و هم درعین‌حال همه‌چیز به روزهای آخر و نتیجه‌ی تأیید و رد صلاحیت‌ها موکول نشود چون ترتیب داوطلبان می‌توانست بر مبنای میزان آرای کسب شده از مجموعه های اصلاح‌طلب مشخص شده و هر تعداد که ردصلاحیت شدند به سادگی افراد بعدی به‌ترتیب میزان رأی جایگزین‌شان شوند.

حالا بعد از حدود ۲۰ سال بالاخره مجموعه‌ی اصلاح‌طلبان به این نتیجه رسیده است که برای اولین‌بار در انتخابات ریاست‌جمهوری، پیش از اعلام نظر شورای نگهبان، در فرآیندی شبه‌دموکراتیک کاندیداهای اختصاصی‌اش را تعیین و معرفی کند، واضح است که به نظر من چنین تصمیمی نسبت به فرآیند و خروجی تصمیمات قبلی یک گام به پیش محسوب می‌شود. این تصمیم هم تا حد قابل‌قبولی دموکراتیک است (برآمده از نظرات مجموعه‌ی احزاب و تشکل‌های عضو جبهه‌ی اصلاحات است) هم منطق سیاسی قابل قبولی دارد و بر مبنای هم‌وزن بودن در بازی با طرف سیاسی مقابل طراحی شده است و هم میانه‌روانه است چراکه به‌جای اعلام تک‌کاندیدا و پافشاری مصرانه بر آن، طیفی از کاندیداها را معرفی می‌کند که فضایی هم برای بازی طرف مقابل یعنی شورای نگهبان در رد و تأیید صلاحیت‌ها فراهم می‌کند.

 

* دوستانی پرسیده‌اند اگر تصمیم جبهه‌ی اصلاحات به نظر من هم اخلاقی و صادقانه است و هم منطق سیاسی قابل قبولی دارد پس چرا همچنان با آن همدل نیستم و احیاناً چه تصمیم جایگزینی را پیشنهاد می‌کردم؟ من همراه و همدل تصمیم اعلام شده نیستم چون به نظرم در «شرایط سیاسی فعلی»، بحث روی مطالبات مقدم بر جدال بر سر اشخاص است، یعنی فکر می‌کنم اگر جبهه‌ی اصلاحات روی سه مطالبه‌ی اصلی به توافق می‌رسید که به شیوه‌ای روشن و سنجش‌پذیر طرح می‌شد و بعد شرط خود در حمایت از کاندیدا را پاسخ مثبت و روشن کاندیدا به پیگیری آن مطالبات و برنامه‌ی عملی‌اش برای تحقق آنها اعلام می‌کرد ثمربخش‌تر می‌بود.

تأکید می‌کنم در «شرایط سیاسی فعلی در ایران» یعنی شرایطی که در آن دعوای نیروهای سیاسی بعضاً به لجبازی‌های کودکانه‌ی اشخاص با یکدیگر فروکاسته می‌شود، اعلام مطالبات به‌جای اعلام اشخاص نه‌فقط دست جبهه‌ی اصلاح‌طلب را برای بازی و کنشگری در هر شرایطی (حتی در شرایط رد صلاحیت گسترده و حداکثری کاندیداها) و اثرگذاری جدی و جهت‌دهی به منازعات درونی اصولگرایان در قالب اقلیت مؤثر امکان‌پذیر می‌کرد بلکه این جبهه را از شائبه‌ی محفل‌گرایی و قبیله‌گرایی مقدم بر کارآمدی و پیگیری مطالبات مبرا می‌کرد به‌ویژه از این جهت که برخی از افرادی که بعضاً این روزها به‌عنوان کاندیداهای اختصاصی جبهه‌ی اصلاحات طرح می‌شوند گرچه ممکن است به قول خودشان اصلاح‌طلب شناسنامه‌دار باشند و احتمال تأیید صلاحیت‌شان هم بالا باشد اما واقعاً به‌لحاظ رزمه‌ و سوابق‌شان، چندان قوی و کارآمد ارزیابی نمی‌شوند. به‌هرحال شخصاً بازی بر محور مطالبات را «در شرایط سیاسی فعلی در ایران» بازی ثمربخش‌تری ارزیابی می‌کنم ولی به نظرم این نوع بازی فعلی جبهه‌ی اصلاحات بر مبنای اشخاص هم بی‌منطق و لزوماً بی‌فایده نیست و منطق سیاسی خاص خودش را دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *