آسیب‌شناسی وضعیت دانشگاه‌ها در گفت‌وگوی شفقنا با بهاره آروین و مقصود فراستخواه

دانشگاه از مهم‌ترین نهادهای تولید علم و نقش‌آفرین در توسعه پایدار است؛ اما این نهاد برای احیا و به‌روز شدن خود همیشه به فعال بودن فضای نقد و تحلیل و پژوهش و ارتقای ساختار و وضعیت آموزش و نحوه جذب اساتید و دانشجو نیازمند است. بر همین اساس، اتاق گفت‌وگوی شفقنا در مصاحبه‌ای تفصیلی با دو استاد دانشگاه دکتر بهاره آروین و دکتر مقصود فراستخواه به بررسی و آسیب‌شناسی وضع موجود در دانشگاه پرداخت.

در این سال‌ها بنا به گفته کارشناسان، افت تحصیلی و علمی دانشجویان محسوس است. ارزیابی شما از این گزاره چیست؟

فراستخواه: انتظار از دانشگاه به اختیاراتی برمی‌گردد که به دانشگاه داده‌ایم یا بهتر است بگویم به اختیارات ذاتی که از دانشگاه و دانشگاهیان سلب کرده‌ایم. علم و آموزش یک امر اجتماعی است و نباید انتظار داشته باشیم، دانشجو فارغ از هر مسأله‌ای در کلاس درس بنشیند و علم بیاموزد و سطح علمی مطلوبی داشته باشد. باید انگیزه‌های دانشجویان، نشاط اجتماعی، ابراز وجود آزاد، حس هویت و خود اثربخشی و زندگی دانشجویی آنها را در نظر بگیریم‌‌. از سویی دیگر، دانشگاه یکی از سیستم‌های اجتماعی است و چنانچه در سیستم‌های مجاور و فرایندهای قبل از دانشگاه مشکلاتی وجود داشته باشد در دانشگاه ودانشجو نیز خود را نشان می‌دهد.

مثلاً آموزش و پرورش از جمله این نهادهاست و باید بدانیم وضعیت مدارس تحت امر یک وزارتخانه چگونه است. همچنین باید از امید به آینده دانش‌آموزان باخبر باشیم و علاوه بر این، بررسی امکانات رفاهی خانواده‌ها به‌منظور رسیدگی به امکان تحصیلی فرزندانشان اهمیت دارد. به‌عنوان مثال، اگر وضعیت اقتصادی جامعه به گونه‌ای باشد که ارزش‌های بقا برای شهروندان ایرانی اهمیت بیشتری پیدا کند و خانواده‌ها درآمد کافی و فراتر از خورد و خوراک نداشته باشند، قاعدتاً در پیشرفت و سطح علمی فرزندانشان هم اثرگذار است.

متأسفانه آموزش و پرورش در چارچوب یک ایدئولوژی دولتی کار می‌کند و این به اختیار مدرسه، معلم، نهادهای حرفه‌ای صنفی، نقش محله، اختیارات انجمن اولیا و صلاحیت حرفه‌ای معلمان لطمه می‌زند. خروجی‌های این وضع مدرسه است که ورودی دانشگاه را تنزل کیفی می‌دهد.

همچنین باید سرمایه اجتماعی دانشگاه را نیز در نظر گرفت. طبق پیمایش‌های دوره‌ای، یکی از بالاترین «اعتماد اجتماعی» خانواده‌ها طی دهه‌ها، همواره به دانشگاهیان و فرهنگیان بوده است (در مقایسه با اعتماد کم‌شان به گروه‌های دیگر مثل حاکمان و…)؛ حال سیاست‌های غلط حاکم بر آموزش عالی بلایی بر سر دانشگاه‌ها و دانشگاهیان آورده و می‌آورد که همین اعتماد جامعه حتی به دانشمندان و جامعه آکادمیک نیز دچار چالش‌های جدی شده است چرا که احساس می‌کنند دانشمندان و دانشگاهیان اختیاراتی ندارند.

وقتی «اختیارات» دانشگاه در برنامه‌ریزی و جذب هیأت علمی خود و دانشجو و «استقلال نهادی»اش سلب شود، طبق استانداردهای جهانی به افت کیفیت دانشگاه و سطح علمی دانشجو می‌انجامد. همچنین وقتی اسباب دلزدگی و سرخوردگی برای جوانان و عصبانیت ایجاد می‌کنیم و شوق ماندن در ایران را از آنها می‌گیریم، نتیجه‌اش افت تحصیلی می‌شود. بنابراین نگاه سیستمی کل‌نگر به ما کمک می‌کند متوجه شویم چرا افت علمی وجود دارد.

متأسفانه دانشگاه را در سطح «کارخانه شغل‌سازی» تقلیل داده‌ایم و همین مسأله انگیزه علم‌آموزی و علم‌ورزی و زندگی دانشجویی را مخدوش کرده است. اگر گشودگی در حکومت و دولت، نسبت به متفکران، دانشمندان، دانشگاهیان، رسانه‌ها و محققان باشد، راه‌حل برای مشکلات وضعیت موجود پیدا می‌شود. باید دولتِ یادگیرنده و شنوایی سیستماتیک حکومت نسبت به نهادهای اجتماعی و متفکران داشته باشیم و به نقد ساختارها، نهادها، سیاست‌ها و رویه‌های موجود اجازه بدهیم تا بتوانیم از سرمایه‌های انسانی ایرانی‌مان به‌درستی بهره ببریم.

خانم دکتر نظر شما درباره وضعیت امروز دانشگاه چیست؟

آروین: اگر بخواهیم مسائل دانشگاه را تحلیل و اولویت بندی کنیم، بهتر است دو دسته از مسائل را از یکدیگر تفکیک کنیم. یک دسته از مسائل دانشگاه، خاص جامعه ما نیست و اصولاً دانشگاه در مفهوم و سنت خود در جهان دچار تحول شده است اما یک دسته دیگر از مسائل دانشگاه، مسائل خاص جامعه ایران و خاص سنت دانشگاه در ایران است که به نظرم تفکیک این دو دسته در پیدا کردن راه حل برای مسائل دانشگاه می‌تواند راهگشا باشد.

یکی از اتفاقات در دهه اخیر، تحول در مفهوم دانش، آموزش و نهاد دانشگاه است. زمانی که اینترنت و دسترسی عمومی به دانش و منابع آموزشی و هوش مصنوعی دارید، قابل پیش‌بینی است که در آینده با این ابزارها، مقوله آموزش دستخوش تحول بنیادی خواهد شد، چون بسیاری از تکالیف موجود دانشجویان ‌را هوش مصنوعی در کمترین زمان ممکن تحویل می‌دهد و اساساً مفهوم دانش و آموزش را دچار تحول جدی خواهد کرد.

خیلی اوقات اکراه دانشجویان از پرداختن جدی به درس و دانشگاه به این دلیل است که آورده جدیدی برایشان ندارد و یا با خود می‌گویند، در بستر وب همه این آموزش‌ها هست و حتی بهتر از آن را پیدا می‌کنند و آموزشی که برایشان کاربردی باشد در جاهای دیگر برایشان در دسترس‌تر است و این ‌مسأله چه‌بسا در رشته‌های فنی نمود بیشتری دارد.

نکته دوم جابه‌جایی نیروی کار است. مسأله‌ای که در رشته‌های فنی و مهندسی بسیار مطرح است و در سطح عمومی به‌عنوان مهاجرت نخبگان از آن یاد می‌شود، در سطح آکادمی، دورنمای ذهنی بسیاری از دانشجویان، اَپلای کردن است و آماری که از مهاجرت کنکور‌های‌مان وجود دارد، همین مسأله را نشان می‌دهد. در حال حاضر هم با مهاجرت پزشکان متخصص مواجهیم. یک وجه آن شرایط کشور ماست که مسأله جابه‌جایی را تسریع می‌کند، اما جابه‌جایی نیروی کار، یک امر جهانی است به‌خصوص بعد از کرونا که بازار کار با کمبود نیروی کار مواجه شد و سطح دستمزدها به‌شکل خاصی تغییر کرد. مثلاً کشوری مانند هند، علی‌رغم اینکه اقتصاد بسیار رو به رشدی دارد، اما به نظرم یکی از بالاترین نرخ‌های مهاجرت متخصصان را دارد. چون وقتی به‌عنوان یک متخصص، سطح دستمزدها را در کشورهای مختلف مقایسه می‌کنید طبعاً میل به جابه‌جایی و مهاجرت به جایی پیدا می‌کنید که درآمدتان چند برابر شود. پس مهاجرت و جابجایی خاصِ کشور ما نیست، هرچند شرایط کشور ما این مهاجرت و جابه‌جایی را تشدید می‌کند. اما اگر این مسأله را در پس‌زمینه یک مسأله فراگیرتر و جهانی ببینیم می‌توان به این فکر کرد که کشورهای دیگر چه راهکارهایی را برای تعدیل پیامدهای مهاجرت گسترده نخبگان و متخصصان در پیش گرفته‌اند.

اما در مورد مسائل خاص دانشگاه در ایران، یکی از ویژگی‌های خاص دانشگاه در کشور ما، این بوده که دانشگاه به‌عنوان یک ‌نهاد بوروکراتیک یا به‌عبارتی به‌عنوان یک زائده بوروکراتیک دولت وارد ایران شد، یعنی ما آن سنت و نهاد علم که کشورهای مسلمان در قرون میانه داشتند و یک نهاد مستقل و خود آیین بود را نتوانستیم به دوره جدید انتقال دهیم. در زمانی که دانشگاه شکل گرفت چه از زمان دارالفنون به‌عنوان اولین مدارس فنی، تا زمان تأسیس مؤسسه عالی حقوق و علوم سیاسی، دولت با این ایده که من قرار است از خروجی این نهاد استفاده کنم، برای ساماندهی سازمان دانشگاه منطبق با نیازها و منویات خود تلاش می‌کند.

 

مهم‌ترین پیامد چنین نگاهی برای دانشگاه چیست؟

آروین: این سنت دانشگاه به‌عنوان زائده بوروکراتیک دولت دو پیامد دارد ـ به‌ویژه در حوزه علوم انسانی ـ تلاش برای تبدیل آن به یک ماشین ایدئولوژیک تبلیغاتی وجود دارد بدین‌معناکه انتظار دولت این است که اگر برای نهادی چون علم و دانشگاه در حال هزینه کردن هستم، این نهاد باید بتواند برای من مشروعیت‌بخشی داشته باشد، بتواند توجیه‌گری کند و بتواند آن سبک زندگی که دلخواه دولت هست را گسترش دهد و یا به تعبیر رایج مسئولان فرهنگ‌سازی کنند. همین نگاه دولت است که در سیاست‌های مداخله‌جویانه در جذب اساتید دانشگاه و دانشجو اثرگذار است.

به نظرم چنین سیستمی معیوب خواهد بود و اساساً چنین خواست و انتظاری از دانشگاه نه ممکن است نه مطلوب، نه در زمان پهلوی تحقق یافت نه در زمانه فعلی. دانشگاه در ایران علی‌رغم همه آن خواست و آرزو برای بیرون دادن خروجی‌های مطلوب و موردپسند دولت، در حوزه فنی و تخصصی به ماشین تولید مهاجران متخصص در ایران تبدیل شده است. در حیطه ایدئولوژی و تبلیغات هم طلب حکومت برای بازتولید فرهنگ و سبک زندگی مدنظر خود محکوم به شکست است. اگر چنین نبود نباید ۴۰ سال بعد و پس از انقلاب فرهنگی اویل دهه ۶۰، دوباره صحبت‌هایی درباره ضرورت یک انقلاب فرهنگی دوباره شود چرا که دانشگاه بنا به ماهیت خود این امکان را ندارد که یک ماشین بازتولید فرهنگی شود.

نهاد دانشگاه در ایران یک کارکرد ناخواسته هم دارد که برای آن برنامه‌ریزی نشده ولی جزو مهم‌ترین کارکردهای آن است به‌خصوص زمانی که اصطلاحاً دانشگاه توده‌ای می‌شود این کارکرد دانشگاه بسیار برجسته می‌گردد و آن کارکرد این است که دانشگاه اولین نهاد برای ورود به دوران بزرگسالی و استقلال است و کسانی که تا دیروز به مدرسه می‌رفتند، با وارد شدن به دانشگاه قرار است یاد بگیرند در جامعه به‌عنوان یک فرد مستقل و بالغ و بزرگسال چطور عمل کنند. این کارکرد اجتماعی و غیررسمی دانشگاه چه‌بسا از کارکرد رسمی آن مهم‌تر است و اینجاست که دیگر نمی‌توان این کارکرد را چندان دستکاری کرد. چون تعامل آن با جامعه باعث می‌شود تا از جامعه تأثیر بپذیرد و تأثیر بگذارد و نمی‌توان انتظار یک خروجی واحد و یکنواخت را داشت.

مثال‌های زیادی از نیروهای دانشگاهی داریم که زمانی از حامیان ایدئولوژی نظام موجود بودند، ولی به‌تدریج به منتقدان اصلی آن تبدیل شدند که این امر به‌دلیل کارکرد دانشگاه بوده است. پس باید متوجه دست‌اندازی بوروکراسی دولتی به حیطه دانشگاه باشیم که قسمت اعظم آن بوروکراتیک است. اینکه ما جذب استاد و دانشجو را متمرکز به مرکز جذب وزارت علوم می‌کنیم و از طرف دیگر می‌گوییم گروه‌های آموزشی در این امر دخالت نداشته باشند، خود این مسأله یک رویه ایدئولوژیک و یک باطن بوروکراتیک دارد و این یک سنت دیرینه در حوزه دانشگاه است و باید نگاه کنیم که چگونه می‌توان این مسائل را حل کرد.

با توجه به اینکه دانشگاه یک امر اجتماعی است و از نهادهای مهم و برجسته برای ورود به بزرگسالی و استقلال است، وابستگی‌های دولتی دانشگاه چه آسیب‌هایی خواهد داشت؟

فراستخواه: متأسفانه، دانشگاه قلمرو مستعمراتی دولت و حاکمیت شده است. کار استاد دانشگاه، پژوهش، تدریس، تفکر آزاد و خلق دانش و هدایت دانشجویان در پایان‌نامه‌ها و رساله‌هاست ، اما دولت دانشگاه را مستعمره خود می‌داند و انواع و اقسام مداخلات سیستماتیک و سیاسی از مدیریت و برنامه‌ریزی درسی گرفته تا فضا و فرهنگ را به دانشگاه وارد می‌کند.

در ارتباط با بحث خانم دکتر عزیز سه ملاحظه به نظرم می‌رسد. نخست؛ تصورم این است که قبل از انقلاب سیطره دولت برای دانشگاه در حد بوروکراتیک بود، اما بعد از انقلاب یک سیطره ایدئولوژیک هم اضافه شد. به این معنا که قبل از انقلاب دانشگاه کنترل بوروکراتیک می‌شد و دولت می‌خواست از آن استفاده کند، اما اختیارات معرفت‌شناختی استادان خیلی محل کنترل دولت نبود و دولت در این امر که معرفت درست و غلط چیست، دخالت نمی‌کرد. در گذشته دانشگاه بوروکراسی‌زده بود، اما کار علمی تحت سیطره یک ایدئولوژی حکومتی نبود. از سوی دیگر دانشمندان و متفکران، آزادی اندیشه داشتند. اصولاً از گذشته‌های دور شاعرانی چون سعدی، حافظ و خیام را داریم و حاکمیت هیچ‌گاه به اینکه چرا هزلیاتی در شعرشان وجود دارد، دخالتی نداشته است. شعر سعدی و حافظ و ادبیات خیام وارد یک سری موضوعات ممنوعه و به‌اصطلاح امروز خط‌قرمزها می‌شد، پس دانشمند و متفکر باید در فکر و بیان و قلم خود آزاد باشد. در فرهنگ ایرانی نوعی سعه و تنوع وجود داشت و خودآیینی اهل علم و دانشمندان و متفکران در گذشته پذیرفته شده بود. پس به طریق اولی ازدانشگاهیان نیز انتظار می‌رفته که با تحقیق و پژوهش وتفکر مستقل خود در مقاله و کتاب و تدریس‌شان آزادانه سخن بگویند و نتایج پژوهش را راحت ابراز کنند.

ما نیازمند پژوهش آزاد از قدرت و آزاد از یک ایدئولوژی حاکم هستیم. اما بعد از انقلاب علاوه بر کنترل بوروکراتیک قبل از انقلاب، کنترل ایدئولوژیک هم بر محتویات معرفت‌شناختی دانشگاه خصوصاً در علوم انسانی واجتماعی و فرهنگی وارد شده و نهاد علم، اختیارات معرفت‌شناختی خود را از دست داده است. پس نمی‌توان روند قبل از انقلاب را با بعد از انقلاب در یک مسیر دید. بعد از انقلاب، دانشگاه تسخیر شد و برنامه‌های دانشگاه و جذب استاد و کتب درسی و فضای پردیس و زندگی دانشجو با یک ایدئولوژی حاکم شکل گرفت و تا امروز هم ادامه دارد.

اما ملاحظه دوم اینجانب دربارۀ صحبت‌های خانم دکتر عزیز این است که طبق مطالعاتم در هیچ‌کجای دنیا، فناوری اطلاعات و ارتباطات باعث افت تحصیلی نشده است و فناوری به‌عنوان یک مؤلفه مهم برای ارتقای دانش و تقویت فردیت است و فناوری‌ها امروز تحرک بیشتری به حوزه علم و اندیشه می‌دهند. پس درست نیست فرافکنی بکنیم و مشکلات دانشگاه را که نوعاً ناشی از سیاست حاکم است به تکنیک ارتباط بدهیم. به نظرم دانشگاهیان مستعدترین نیروها هستند که می‌توانند از عهده تکنیک بربیایند و می‌توانند به نقد تکنولوژی بپردازند که تا به امروز هم انجام داده‌اند. با استفاده از تکنولوژی دانشگاه می‌تواند به سیستم‌های آموزش تحول ببخشد.

نهایتاً ملاحظه سوم درباره بحث خانم دکتر درباره مهاجرت و جابه‌جایی نیروی کار است، که نباید این نکات سبب شود مشکل اصلی سیاسی و ایدئولوژیک و حکومتی دانشگاه و دانشگاهیان در ایران را فراموش کنیم. ما به‌خوبی تبعات و اثرات کنترل‌گری بر دانشگاه را شاهدیم. طبق تجربه زیسته دیده‌ام که طی چند دهه اخیر دانشجوی دختری در بدو ورود به دانشگاه، کیفش را بازرسی کردند و بعد اجازه ورود داده‌اند! طبیعی است که این دانشجو عصبی شود و آرامش روحی خود را برای خواندن و آموزش از دست می‌دهد؛ باید دقت داشته باشیم که دانشجو با امیالش به دانشگاه می‌آید.

اما مهاجرت نیز لزوماً نمی‌تواند برای کشور مشکل‌آفرین باشد‌ البته اگر اجازه دهیم دانشگاهیان و دانشجویان و نخبگان‌مان در همه‌جای دنیا بچرخند، کار وتحصیل بکنند و به کشور هم بیایند و بلیت‌هایشان دوطرفه باشد یعنی فرار مغزها رخ ندهد و در هرکجای دنیا هستند، بتوانند با مغزشان ارزش افزوده‌ای برای سرزمین خود ایجاد کنند. در دنیای جهانی‌شده امروز، نباید انتظار داشته باشیم که همه در ایران بمانند بلکه افراد می‌توانند در رفت‌وآمد باشند پس مشکل این است که در ایران به‌جای گردش مغزها، فرار مغزها به وجود آمده است که باز به نحوه ادارۀ کشور و رفتار با اندیشمندان و جوانان برمی‌گردد، افراد تعلق سرزمینی‌شان را به‌ناچار رها می‌کنند و به کشورهای دیگر می‌روند تا بتوانند فکری برای خود بکنند.

 

مهم‌ترین مسأله و مشکل دانشگاه ما در کجاست؟

فراستخواه: مشکل دانشگاه بیش از اینکه متوجه خود دانشگاهیان باشد، مشکل سیاسی است و حاصل سیاست‌ها و ساختارهای غلط حاکم بر دانشگاه‌ها ودانشگاهیان است ـ البته این به‌معنای نفی نقد دانشگاه نیست ـ اما حکومت و دولت به‌جای اینکه از دانشگاهیان استفاده کند و آنها را چشم بینا بداند، بیشتر به‌عنوان بازو به آن‌ نگاه کرده است. دانشگاه نمی‌تواند به یک بازو برای حاکمیت تقلیل داده شود و حاکمیت بگوید برای درست کردن سد و تنظیم آب و هوا از شما استفاده کنیم. دانشگاه نه یک بازو بلکه یک ذهن نقاد و چشم تیزبین است. دانشگاه خودش مسأله طرح می‌کند و علاوه بر علمِ ابزاری، علم انتقادی و تفسیری دارد.

از سوی دیگر طی این سال‌ها ایران یک جامعه دانشگاهی شده است و دانشگاه به‌عنوان یک محصوره سازمانی نیست. دانش در ایران اجتماعی شده و این جامعه دانشگاهی، طراز مدیریتی و سیاسی خاص خود را می‌خواهد. متأسفانه در سیستم‌های رسمی ما، این انتظارات برآورده نمی‌شود و نوعی تعارض میان سیستم‌های رسمی حاکم با جامعه دانشگاهی‌شده به وجود می‌آید که باعث نوعی سوءتفاهم بزرگ و مناقشه بین جامعه و سیستم‌های رسمی شده است. تا زمانی که این‌ مسائل حل نشود، مسأله دانشگاه به قوت خود باقی خواهد ماند.

در حال حاضر راهکار پیشنهادی شما برای حل مسائل دانشگاه چیست؟

فراستخواه: باید «علم» را به «عالمان» واگذار کنند. البته این فرصت برای دولت‌ها مقداری دیر شده است چون دانشگاه از چند جهت در حال آسیب دیدن است. اولین آسیب اینکه «شایسته‌گرایی» در جامعه لطمه خورده و مدیریت‌ها برحسب شایسته‌سالاری حرفه‌ای و تخصص نیست. وقتی سیستم مدیریتی جامعه لطمه ببیند، بخش تقاضای به علمِ با کیفیت نیز کاستی می‌گیرد. وقتی کشور بر اساس شایستگی‌های فنی و حرفه‌ای و بر اساس علم حرکت کند، نیاز برای علم و تقاضا برای دانشگاه ایجاد می‌شود و در این وضعیت، دانشگاه تحرک و رونق پیدا می‌کند و بازار کار برای متخصصان به وجود می‌آید و انتظارات و تقاضای اجتماعی در محله و شهر و اجتماعات مدنی برای دانشگاه به وجود می‌آید. در چنین شرایطی، خود به خود دانشگاه می‌تواند پاسخگوی نیازهای جامعه باشد.

دانشگاه وقتی پیشرفت می‌کند که در جامعه یک بخش غیردولتی فعال هم در شکل بازار و هم در شکل مدنی و حرفه‌ای وجود داشته باشد؛ وقتی حکومت همه عرصه‌های جامعه از اقتصاد تا فرهنگ و هنر و عرصه مدنی را تحت کنترل خود می‌خواهد، دیگر زمینه مساعدی برای پیشرفت کیفی دانشگاه نخواهد بود، برعکس اگر جامعه فعال باشد نیاز به دانش احساس می‌کند، در اینجا دانشگاه قدر و منزلت یافته و تأثیر اجتماعی آن پیدا می‌شود.

علم حاصل یک چرخه خلاق تقاضا و عرضه است، ولی ما تقاضای آزاد جامعه به دانش و دانشگاه را مخدوش ساخته‌ایم چون به‌جای بازار مستقل مولد در ایران، یک بازار رانتی دولت با انحصارات خاص بوده و خیلی چیزها در قبضه دولت بوده و سپس خواستند آن شرکت‌ها را خصوصی کنند که تبدیل به شرکت‌های خصولتی و رانتی شده، در نتیجه جامعه خلاقیت لازم اقتصادی را ندارد. وقتی اقتصاد دانش‌بنیان، به‌خاطر سیطره دولت لطمه ببیند، شایسته‌گرایی در مدیریت هم نباشد و سلب اختیارات از نهادهای مدنی بشود و اصناف تحت قبضه چارچوب بالا هستند، اختیارات دانشگاه محدود شده و در تصرف دولت قرار می‌گیرد. دیگر چه انتظاری می‌توانیم از دانشگاه، دانشجو و استاد داشته باشیم چون تقاضای به دانش و تفکر اصیل را مخدوش ساخته‌ایم. پس عرضه دانش و تفکر هم افول می‌کند. در حال حاضر می‌توانیم از «علم معطل» در ایران سخن بگوییم. یعنی زمینه‌ای وجود ندارد که از علم ایرانیان استفاده کنند. پس تأکید این است که دانشگاه را به متخصصین و دانشگاهیان واگذار کنند و دانشگاه قلمرو مستقلی باشد که بتواند به جامعه و به خود دولت در اداره عقلانی کشور کمک کند. ما از پدر و مادرها از قدیم شنیده‌ایم که «اَلعُلما حُکام علی المُلوک»؛ به این معنا که دانشمندان باید بالادست دیوانسالاران باشند، اما امروز دیوانسالاران بر دانشمندان سیطره پیدا کرده‌اند. متأسفانه این رویه باعث شده یک سیستم سفله‌پرور ایجاد شود و گروه‌های فرصت‌طلب که شایستگی‌های اخلاقی و اجتماعی چندانی ندارند از این وضعیت استفاده کرده و مدام این چرخه معیوب رابطه دولت و دانشگاه را بدتر و پیچیده می‌کنند و مانع از سرازیر شدن دانشگاه به شهر و حل مسائل کشور و جامعه می‌شوند.

راهکار شما درباره بهتر شدن مسائل خاص دانشگاه‌های ما چیست؟

آروین: من هم با صحبت‌های آقای‌ دکتر درباره واگذاری امورات دانشگاه به خود دانشگاهیان موافقم. اگر از منظر جامعه‌شناسی علم به مسأله بپردازیم سؤال محوری این است که چه شرایط اجتماعی باید برقرار باشد تا شکوفایی علم امکان‌پذیر شود؟ آن شرایط اجتماعی این است که «خودآیینی و استقلال علم» محقق شود و به‌ویژه از سوی میدان قدرت این استقلال و خودآیینی به رسمیت شناخته شود. تاریخ علم نشان داده چون علم یک ساختار اجتماعی دارد کنجکاوی‌های شخص دانشمندان در خدمت منافع عمومی و جامعه قرار می‌گیرد و این‌گونه نیست که فکر کنیم دانشگاهیان یک جزیره منتزع می‌شوند که به کار کسی نیایند. اتفاقاً وقتی به حال خود گذاشته می‌شوند، شکوفایی علمی رخ می‌دهد.

دانشگاه نقطه آغاز تغییر و ورود به بزرگسالی است و هر نوع تغییر اجتماعی را ابتدا در دانشگاه می‌بینیم، چون جامعه‌پذیری که افراد برای ورود به مشاغل مختلف می‌بینند، در دانشگاه است. پس استقلال دانشگاه، تقدم منطقی بر همه اصناف دارد چون قرار است زبربنای زیست اجتماعی را فراهم کند. نه‌تنها آموخته‌های دانشگاه مهم است بلکه آموخته‌های اجتماعی هم برمی‌سازد و به همین دلیل، این مسأله مهم است که دانشگاه مصادره دولتی نشود. راهکارهای دکتر فراستخواه بسیار خوب است اما اجرا نمی‌شود و قانع کردن افرادی که در بستر امور هستند، کار ساده‌ای نیست.

 

چرا خودآیینی دانشگاه مهم است؟

آروین: دانشگاه را از معدود نهادهای واسطی می‌دانم که هنوز دولت امکان مصادره دوقبضه آن را نیافته است. هرچند دولت بسیار تلاش می‌کند این کار را انجام دهد و همان سنت و تحولات بین المللی هم به کمک او می‌آیند، ولی همچنان دانشگاه می‌تواند این نقش مستقل را ایفا کند. مثلاً دولت به‌طور نسبی توانسته رسانه را تحت سیطره خود درآورد و رسانه مستقل کم است. دانشگاه نهاد واسط بین جامعه، شهروندان و حکومت است. این نهاد واسط را اگر مصادره کنید، شکاف بین توده مردم و حاکمان بزرگ‌تر می‌شود. کما اینکه وقتی رسانه را حذف کردید، این اتفاق افتاد‌. شاهد بودیم، مردم نامعقول‌ترین شایعات را در سال گذشته از رسانه‌های خارجی دریافت کردند و پذیرفتند چون دست رسانه‌های ما خالی شده بود‌. دولت با عدم تحمل نیروهای واسط، یعنی نیروهایی که خود را نوکر دولت نمی‌دانند و در خدمت منفعت عمومی هستند، به این مسأله دامن زد.

هجمه به دانشگاه از سر وقایع ۶ ماهه دوم سال ۱۴۰۱ آغاز شده است. دولت انتظار داشت که دانشگاهیان در آن برهه از نظام‌ موجود دفاع کنند درحالی که به نوعی خود دانشجویان و اساتید جلودار معترضین بودند. در حالی که اگر فضای سیاسی و منتقدانه سال‌های قبل از کرونا را در دانشگاه داشتیم، بعید بود فضا تااین حد رادیکال شود. در تمام زمان اصلاحات و پس از آن در دولت دوازدهم، دانشگاه منتقد دولت بود و بیشترین انتقادات مطرح می‌شد، اما فضا رادیکال نبود. با مصادره دانشگاه، اساتید و دانشجویان به‌عنوان کنشگران مرزی را حذف می‌کنیم و حذف آنها، تبعات سهمگینی بر جا خواهد گذاشت چراکه دانشگاه نقطه اتصال ما به جامعه است. توجه به این نکته لازم است که افراد کجا تمرین تشکل‌یابی را انجام می‌دهند؛ یکی از معدود نهادهایی که در جامعه وجود دارد و اصطلاحاً امن است، دانشگاه‌ها هستند.

نکته بعدی اینکه، جوانان و دانشجویان چون هنوز مسئولیت‌های بزرگسالی را بر عهده ندارند، دنبال منفعت عمومی هستند لذا اولین تشکل‌یافتگی آن هم معطوف به پیگیری خیر و منفعت عمومی در میان دانشجویان و دانشگاه است. مصادره فضای دانشگاه به‌معنای از بین بردن چنین پتانسیلی در کشور است. چنین کاری یادآور حذف رسانه‌های مستقل در زمانه بحران است که ما با دو نوع روایت سیاه و سفید روبه‌رو هستیم که مردم هم به‌درستی به هیچ کدام باور و اعتماد ندارند.

بسیاری از کشورهایی که مهاجرفرست هستند و اختلاف دستمزدهای نیروی کار در آنها با کشورهای مقصد مشهود است مثل چین و هند، از یک اعتماد متقابلی بین نیروی مهاجرت‌کرده و حاکمان و سیستم موجود برخوردارند. اما در کشور ما اعتماد در هر دو طرف از دست رفته است‌. نیروی مهاجرت‌کرده به بازگشت خود به کشور اعتماد ندارد و بیم دارد که در صورت بازگشت به کشور مشکلاتی برای او به وجود آید. از سوی دیگر حکومت به اساتید، نخبگان و دانشجویانی که تحصیلات و رفت‌وآمد به خارج از کشور دارند با سوءظن‌نگاه می‌کند در حالی که باید این امر به یک اعتماد متقابل تبدیل شود. در این صورت می‌توانیم از بسیاری از تجربیات متخصصانی که از کشور خارج شده‌‌اند، بهره‌مند شویم.

اگر به‌واسطه رفع تحریم‌ها، محدودیت‌های مالی ـ بین المللی ایجاد شده برای افراد و خانواده‌ها برطرف شود، اتفاقات مثبتی برای کشور رخ خواهد داد. خیلی از مهاجران ایرانی به‌خاطر شرایط اقتصادی از کشور می‌روند و درعین‌حال مهاجرت را به‌خاطر دور شدن از خانواده بهینه نمی‌دانند. این افراد اگر بتوانند از ثمره دسترنج خود در داخل کشور برای افزایش رفاه خانواده‌شان استفاده کنند، به رشد اقتصادی کشور هم کمک می‌کنند. در نتیجه می‌توان به نیروی کار مهاجرت‌کرده به‌عنوان یک فرصت نگاه کرد، به‌ویژه چون تحت تأثیر یک موج جهانی است، می‌شود مانند دیگر کشورهایی که با مسأله مشابهی مواجهند از این تهدید، کمی فرصت خلق کرد.

آقای دکتر گویا در این باره نکته‌ای دارید…

فراستخواه: بله. مفهوم «دیاسپورا» در دنیا بسیار مهم است و ایرانیان دور از وطن پراکنده در دنیا که هویت ایرانی دارند، در کشورهای توسعه‌یافته یا درحال‌توسعۀ موفق زندگی و کار وکوشش می‌کنند. دیاسپورای ایران بسیار چالاک و نیرومند است و می‌تواند برای ایران، دیپلماسی بین‌المللی و نوعی نفوذ، اقتدار و اعتبار بین‌المللی ایجاد کند. تحقیقات نشان داده که تعلقات سرزمینی ایرانیان به کشور و هویت ملی خود از بالاترین تعلقات دیاسپوراهای دنیاست. یعنی مهاجران ایرانی هم ثروتمند هستند و هم سطح تحصیلاتشان از دیگر مهاجران بالاتر است به‌گونه‌ای که می‌توانند برای ایران نوعی سرمایه ملی، مشروعیت‌زا و مشروعیت‌بخش باشند.

تجربه‌ای که من دارم نشان می‌دهد سیاست‌های ما برخلاف بهره‌وری از سرمایه ایرانیان مقیم خارج است، اگر یک همکاری جدی بین یک دپارتمان دانشگاهی با یک دپارتمان خارجی بخواهید، به هیچ وجه نمی‌توانید موفق باشید. حتی اگر بخواهیم از اساتید ایرانی مهاجرت‌کرده برای یک رساله یا پایان‌نامه استفاده کنیم، ورودشان به کشور با هزار مانع روبه‌روست، نگاه امنیتی و سیاسی هم که روی همه موضوعات سایه‌انداز شده است‌. بنابراین نمی‌توانیم در یک رساله دانشجویی از همکاران ایرانی که در خارج از کشور هستند، بهره ببریم و این عوامل نشان می‌دهد که دست و بال دانشگاه را محدود کردیم.

 

خانم دکتر ارزیابی شما درباره بازگشت دوطرفه ایرانیان خارج از کشور چگونه است؟

آروین: به نظرم نگاه به ایرانیان خارج از کشور قابل تغییر است و حکومت باید اعتماد لازم را ایجاد کند، اما در حال حاضر نه‌تنها اعتماد را ایجاد نمی‌کنیم بلکه اگر مقدار اعتمادی هم وجود داشته، آن را با حساسیت بی‌دلیل و تدابیر امنیتی از بین می‌بریم. همین نگاه می‌تواند انگیزه و تمایل ایرانیان خارج از کشور برای بازگشت به وطن را از بین ببرد.

به نظر شما راه اعتماد دولت‌ها و حاکمیت به نهاد دانشگاه چیست؟

فراستخواه: حاکمیت و دولت خوب است دست‌کم متوجه این موضوع باشد که دانشگاه مطمئن‌ترین نهاد در دسترس آنهاست. حتی می‌توان به‌جرأت گفت که دانشگاه‌ها در همه‌جای دنیا یکی از نهاد‌های نسبتاً محافظه‌کار هستند و همین می‌تواند نوعی فرصت برای دولت‌ها باشد که از توصیه‌های علمی دانشگاهیان استفاده کنند. حتی انقلاب‌های بزرگ علمی، گاه در دانشگاه اتفاق نمی‌افتاد و بیرون از University‌ها دامن زده می‌شود. دانشگاه کار علمی می‌کند و با سنت‌های علمی و ضوابط روش‌شناختی سروکار دارد و نوعی محافظه‌کاری در علم‌ورزی در دانشگاه‌ها وجود دارد. به‌سبب سنت‌ها و سلسله‌مراتب‌های علمی در دانشگاه حتی هر نوآوری نمی‌تواند به این سادگی پذیرفته شود. به همین خاطر دانشگاه مطمئن‌ترین نهادی است که دولت‌ها می‌توانند به او اختیار عمل دهند. چون دانشگاه زبان کمتر ایدئولوژیک و جدلی و بیشتر علمی و برهانی دارد و زبان علمی با تحقیق و داده و روایی نتایج سروکار دارد، در نتیجه باید به این نهاد اختیارات لازم داده شود.

معتقدم دانشجویان، سازمان‌یافته‌ترین گروه جوان کشور می‌باشند که در دسترس دولت هستند چرا که دولت آمار رفت‌وآمد و رشته آنها را دارد بنابراین دولت دست‌کم به اینها اجازه بدهد نشاط اجتماعی و جنب‌وجوش انتقادی خاص دانشجویی‌شان را داشته باشند.

دانشگاهیان در طرح مسأله و انتقاداتی که می‌کنند بیشتر ملاحظات علمی دارند و دنبال تحقیق و پژوهش هستند. دانشگاهیان برخلاف فعالان سیاسی که معمولاً دنبال جدل سیاسی هستند، در پی بیان تفکر و تحقیق و دیدگاه‌های نظری و نخبگی و حاصل تحقیقات مستند و مستدل خود هستند. نقد و مطالبه دانشگاه زبان خاص خود را دارد و مانند یک جامعه سیاسی اپوزیسیونی نیست و نوعا منضبط است و Discipline خاص خود را دارد. جای تأسف است که حکومت از دانش ابزاری، تفسیری و علم انتقادی دانشگاه، نه‌تنها استفاده نکرده بلکه آن را پس زده است.

در جامعه دانشگاهی‌شده امروز، سطح بهره‌وری از دانش و دانشجویان و اساتید این سرزمین ثمربخش نبوده و استفاده‌ای از آنها نشده است. گویی حاکمیت در این سال‌ها نوعی کفران نعمت سرمایه فکری و انسانی ملی کرده و سبب شده تا از بسیاری از کشورهای منطقه و همسایه، عقب بمانیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *