امر اجتماعی

در چه صورت می‌توانیم صفت «اجتماعی» را برای یک پدیده یا مسأله به کار بریم؟

معمولاً پاسخ این است: درصورتی‌که آن پدیده و مسأله فردی نباشد، اما کدام مسائل و پدیده‌ها فردی نیستند؟ باز معمولاً پاسخ این است: آنهایی که در مورد تعداد زیادی از افراد مصداق پیدا کنند. آیا در این صورت، اعمالی مثل غذا خوردن، خوابیدن، خندیدن و بسته شدن ناخواسته چشم هنگام نزدیک شدن شیء خارجی که در مورد همه یا اغلب افراد مصداق پیدا می‌کند، مصداق امور اجتماعی هستند؟ بعید است کسی نفس این اعمال را به‌دلیل فراگیر بودن‌شان میان انسان‌ها «اجتماعی» تلقی کند.

سؤال مهم‌تر و مرتبط اینکه در چه صورت یک تحلیل و تبیین از واقعیت را تحلیل و تبیین اجتماعی تلقی می‌کنیم؟ اینجا معمولاً خطای بزرگ‌تری در پاسخ‌های معمول وجود دارد و آن تحلیل و تبیین‌هایی اجتماعی تلقی می‌شوند که علل پدیده‌ها و مسائل اجتماعی را به‌شکل مبهمی به دولت یا فرهنگ ارجاع می‌دهند بدون اینکه مشخص کنند دقیقاً چه چیز، دولت یا فرهنگ را تبدیل به امر اجتماعی می‌کند؟

این تحلیل‌ها به‌خصوص دچار خطای انسان‌انگاری(۱) هستند یعنی به‌گونه‌‌ای سخن می‌گویند که گویی دولت، فرهنگ یا جامعه انسانی دارای اراده و نیازها و خواسته‌هایی است که برای دست‌یابی به آنها چیزهایی را در واقعیت به وجود می‌آورد یا از میان می‌برد. به همین دلیل است که راهبرد اغلب این‌نوع تحلیل‌ها برای حل مسائل موجود خطاب به دولت یا به‌عبارتی سیاست‌گذاران و مجریان سیاست‌گذاری‌ها بیان می‌شود گویی آنها دارای این قدرت هستند که واقعیت را بنا به تحلیل‌های علمی این تحلیل‌گران تغییر دهند فقط کافی است بفهمند و بخواهند!

 اما پاسخی که به نظرم راهگشاست این است: پدیده اجتماعی پیامد ناخواسته و قصد نشده(۲) کنش‌های قصدمند است. وبه همین سیاق، تحلیل و تبیین اجتماعی واقعیت به معنای آشکار کردن همین نکته است که چطور برخی کنش‌های افراد که به قصد دیگری انجام شده‌اند، ناخواسته به پیامد قصد نشده و به کل متفاوتی منتهی شده‌اند. به همین دلیل انقلاب‌ها یکی از بهترین خوراک‌ها برای جامعه‌شناسی بوده و هستند چراکه علی‌رغم خواست یکپارچه و جمعی تعداد زیادی از افراد جامعه اما ناگزیر به چیزی منتهی می‌شوند که بسیار دور از خواست انقلابیون است.

یک روایت از شکل‌گیری جامعه‌شناسی در فرانسه قرن نوزدهم همین است که آن را واکنشی به انقلاب فرانسه و تلاش برای فهم آن می‌داند چراکه آنجا هم خواست جمعی و مشهور آزادی برابری برادری به شکلی تناقض‌آمیز و غیر قابل فهم به دیگر نماد مشهور انقلاب فرانسه منتهی شد: گیوتین

خلاصه اینکه دفعه بعد اگر کسی ادعای تحلیل و تبیین اجتماعی کرد و در پاسخ به سؤال «چرا واقعیت این‌گونه که هست هست؟» نوک پیکان را به سمت دولت یا فرهنگ نشانه رفت، حواس‌تان باشد که ممکن است جنس تقلبی بهتان قالب ‌شود. تحلیل‌گر مربوطه به هر دلیلی نمی‌خواسته اسم این فرد و آن فرد خاص را بیاورد (می‌ترسیده یا می‌دانسته که چنین تحلیلی آشکارا فردی خواهد بود) گفته به جایش بگویم دولت، این تحلیل‌ها نه فقط دچار خطای انسان‌انگاری هستند بلکه به همین دلیل، عاملیت‌محور هم هستند یعنی واقعیت را ناشی از کنش‌های قصدمند فرد یا گروهی از افراد مانند دولتمردان می‌دانند.

یک نمونه از تمایزبخشی درخشان میان تحلیل اجتماعی و غیراجتماعی از پدیده افزایش طلاق در جوامع مدرن از کتاب «جامعه‌شناسی» استیو بروس را در فایل ضمیمه مشاهده کنید.

  1. Anthropocentrism
  2. Unintended consequence

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *