به مسأله قطع همکاری دانشگاهها با اساتید مشهور در عرصه علمی و عمومی از جمله دکتر محمد فاضلی، دکتر آرش اباذری و دکتر رضا امیدی، از دو منظر میتوان نگریست:
۱. فقدان خودآیینی(۱) در میدان علوم اجتماعی و انسانی در ایران
خودآیینی اصطلاح پیر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی در تبیین سازوکارهای میدان علم است که در کتاب «انسان دانشگاهی» شرح داده است. چند سال پیش، مسلم قماشلویان، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته جامعهشناسی، در پایاننامهاش با عنوان «انسان دانشگاهی ایرانی: تبیین دگرآیینی میدان جامعهشناسی در ایران» نشان داد که چگونه در میدان علوم اجتماعی در ایران، غلبه با کسانی است که به اصطلاح بوردیویی دارای سرمایه آکادمیک هستند و با استفاده از جایگاههای بوروکراتیک در سازمان دانشگاه و قدرت برآمده از آنها میتوانند افراد دارای سرمایه نمادین و علمی یا همان افراد معتبر بهلحاظ علمی را به حاشیه برانند.
به نظرم آنچه امروز در مورد قطع همکاری افراد دارای سرمایه نمادین مانند فاضلی و اباذری و امیدی شاهد هستیم، فراتر از تسویهحسابهای سیاسی و بیشتر مصداق وضعیت مسألهمند میدان علم در دانشگاه و دستاندازی جایگاههای بوروکراتیک در سازمان دانشگاه به موتور محرکه اصلی علم یعنی سرمایه نمادین و اعتبار علمی در میدان علوم اجتماعی و انسانی است؛ اما این دستاندازی بوروکراتیک و سلب اختیار مطلق از اعضای گروههای آموزشی و دانشجویان بهعنوان اصلیترین کسانی که از خدمات یک عضو هیئت علمی بهرهمند میشوند از فرآیند جذب و استخدام اعضای هیئت علمی و واگذاری تام و تمام فرآیند به برساختهای بوروکراتیک با عنوان «هیئت اجرایی جذب» که در بند اصلاحی آییننامه اخیر ابلاغی توسط رئیسجمهور محقق شده است، وجه دیگری هم دارد و آن فقدان همبستگی صنفی اعضای هیئت علمی دانشگاهها، بهویژه در علوم اجتماعی و انسانی در اعتراض به چنین سلب اختیاری است.
با وجود قانون فعلی کار در ایران، شاید کمتر کارفرمایی بتواند چندین سال قرارداد رسمی سالیانه با فرد ببندد و یک روز هم بهراحتی از تمدید قرارداد خودداری کند، کارفرماها بهویژه در بخش عمومی و دولتی به وجوه حقوقی و قانونی تنظیم قرارداد سالیانه با افراد آگاهند و میدانند که عقد چنین قراردادهای بلندمدتی چه تبعات حقوقی در بهکارگیری نیروی کار خواهد داشت بهگونهایکه پس از چند سال، شاید عدم تمدید قرارداد بسیار دشوار یا حتی ناممکن باشد، اما گویی دانشگاهها بهکل مستثنا از چنین قانونی هستند و میتوانند هر زمان اراده کنند از تبدیل وضعیت استخدامی فرد خودداری کنند. محتمل است ارائه چنین اختیاری به دانشگاهها و مستثنا کردنشان از شمول تبعات حقوقی قراردادهای کاری با هدف حفظ کیفیت علمی اعضای هیئت علمی صورت پذیرفته باشد اما درعمل و بهواسطه فقدان خودآیینی در میدان علوم اجتماعی و انسانی، اختیار تمدید یا عدم تمدید قراردادهای کاری، یکی از قدرتمندترین ابزارهای جایگاههای بوروکراتیک در سازمان دانشگاه است که توازن سرمایه علمی و آکادمیک وابسته به جایگاههای بوروکراتیک در سازمان دانشگاه را بر هم زده است. فقدان همبستگی صنفی در مواجهه با چنین دستاندازی و سلب اختیاری البته وجهی تاریخی دارد و منحصر به اعضای هیئت علمی در دانشگاهها نیست و در جای خود قابل تبیین و بررسی است.
۲. «بعد بین المللی درواقع نوعی کمکگیری در برابر قدرتهای زمانمند ملی بهویژه در موقعیتهای با خودآیینی ضعیف است» (بوردیو: 167)
چندجایی دیدم قطع همکاری دانشگاهها با دانشمندان دارای سرمایه علمی همچون محمد فاضلی، رضا امیدی و آرش اباذری را به مصداق عدو شود سبب خیر، زمینهساز ارتباط بیشتر علوم اجتماعی و انسانی با جامعه ایران دانسته اند بدین معنا که این دانشمندان بهدلیل خروج اجباریشان از دانشگاه، ناگزیر مخاطبان اصلیشان را بهجای متخصصان و همکاران دانشگاهیشان، عموم شهروندان در جامعه قرار میدهند و از این طریق غنای این علوم و شأن و جایگاهشان در جامعه بهواسطه ارتباط و پرداخت نزدیکتر به مسائل روز و ملموس جامعه، افزایش مییابد.
ضرورت و مطلوبیت ارتباط بیشتر علوم اجتماعی با جامعه یا بهقول مایکل بوروی گسترش جامعهشناسی مردممدار(2) بهجای خود، اما غنای محتوایی علوم اجتماعی در گرو افزایش خودآیینی این حوزه است و افزایش خودآیینی نهتنها ارتباطی با ورود علوم اجتماعی به حوزه عمومی و افزایش محبوبیت آن ندارد، بلکه خطر عامهپسند شدن این علوم و تبدیل محتوایشان به تکرار شهود عامیانه(3) در قالب مفاهیم علوم اجتماعی را هم درپی دارد.
فراموش نکنیم که خصوصیت متمایز حوزه علمی، خودآیینی آن است که متضمن دو ویژگی است: «فروبستگی آن (مشابه حوزه هنر) که بدین معناست که هر پژوهشگری گرایش دارد که به غیر از پژوهشگرانی که بیشترین آمادگی را برای گوش دادن به او و همچنین نقد و حتی رد و ابطال او دارند هیچ مخاطبی نداشته باشد. دومین ویژگی این است که منازعه علمی، برخلاف منازعه هنری، انحصار بازنمایی بهلحاظ علمی مشروع امر «واقع» را هدف قرار میدهد بدین معنا که این پژوهشگران در مواجههشان حکمیت امر «واقع» را بهطور ضمنی میپذیرند». (بوردیو: ۱۵۳)
بر این مبنا، آن پیامد احتمالی خروج افراد دارای سرمایه علمی از دانشگاه که به افزایش خودآیینی این رشتهها و در نتیجه آن به افزایش اعتبار علمی آنها کمک میکند بین المللی شدن این علوم است: «از آنجایی که، همچنان که گفتهام، سرمایه زمانمند (آکادمیک) بیشتر با هماندیشیهای ملی با نهادهای موقتاً مسلط همانند دانشگاهها مرتبط و به اقتدارهای زمانمند، چه اقتصادی چه سیاسی، وابسته است، فرآیند کلیتبخشی تقریباً بالضروره شکل نوعی فرآیند بینالمللیشدنِ معادل با ملیزدایی را میگیرد». (بوردیو: ۱۶۷)
حواسمان هم باشد، حذف از آکادمی، نه مختص ایران است نه لزوماً همیشه شکلی سیاسی دارد، این حذف از طریق قدرتهای زمانمند بروکراتیک در سازمان دانشگاه بیش از هرچیز حاصل خودآیینی ضعیف در یک حوزه علمی است و مصداقهای بسیاری در رشتهها و کشورهای مختلف دارد: «دانشمند منفرد که اقتدار رشتهای او را طرد میکرد چندین دادگاه برای استیناف داشت، او میتوانست مقالهاش را به یک مجله بفرستد، آن را بهصورت یک کتاب به کل اجتماعی علمی عرضه کند، همانگونه که داروین عرضه کرد، یا اینکه آن را با آزمایشهای تأثیرگذار رؤیتپذیر به اثبات برساند، همانگونه که پاستور و کخ انجام دادند. این استینافها همگی به سازمانها و عمومهایی تسلیم میشد که از سازمان آموزش و پژوهش جدا و اغلب بهلحاظ قلمرو، بینرشتهای و بهلحاظ اعضا بینالمللی بودند» (بن دیوید بهنقل از بوردیو، همان)
* بوردیو، پیر (۱۳۸۶) علمِ علم و تأملپذیری، ترجمه یحیی امامی، نشر مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور.
- Autonomy
- Public sociology
- Common sense
دیدگاهتان را بنویسید