حواسم نیست، جامعه علمی جامعهشناسی بههم ریخته است، باید گردهم آییم و فکری بکنیم؛ ناخودآگاه شماره دکتر قانعیراد را میگیرم، یکهو به خودم میآیم و یادم میآید که مصیبت، آنچه ما را بههم ریخته است، همین ازدستدادن اوست؛ کسی که یکی از ساماندهندگان اصلی به کنشهای جمعی جامعهشناسان در سالهای اخیر بوده است.
معدودند کسانی که خودشان برای تحقق ایدههایشان در عمل آستین بالا بزنند، دستکم در دانشگاه بسیار معدودند. الگوی رایجتر در میان آکادمیسینها این است که گوشه اتاقهایشان در دانشگاه بنشینند و حرفها و ایدههایشان را در قالب کتاب و مقاله منتشر کنند. محمدامین قانعیراد یکی از استثناهای این قاعده بود. در اوایل دهه ۸۰، قانعیراد بر مبنای نظریات ناظر بر نقش مهم اجتماعات علمی در رشد و شکوفایی تولید علم، پژوهش مفصلی درباره تعاملات و ارتباطات در جامعه علمی علوم اجتماعی در ایران انجام داد و ضعف این تعاملات و ارتباطات میان کنشگران عرصه علوم اجتماعی در ایران را نتیجه گرفت (نگاه کنید به قانعیراد (۱۳۸۵) تعاملات و ارتباطات در جامعه علمی: بررسی موردی رشته علوم اجتماعی). میشد مانند دیگر دانشمندان علوم اجتماعی، این پژوهش نیز گوشه کتابخانهها خاک بخورد، بدون اینکه کسی بر مبنای یافتههای آن، درصدد تغییری در واقعیت برآید.
قانعیراد از استثناهایی بود که خود یکتنه وارد میدان تغییر واقعیت بر مبنای یافتههای پژوهشاش برآمد. او فعالانه وارد انجمن جامعهشناسی شد و از سال ۸۹ تا ۹۵ برای دو دوره متوالی ریاست انجمن را بر عهده گرفت. در دوره ریاست او بر این انجمن، نهفقط تعداد گروههای علمی- تخصصی انجمن جامعهشناسی چندبرابر شد، بلکه تعداد همایشها و نشستها نیز رشدی تصاعدی به خود گرفت. در دوره ریاست او بر انجمن جامعهشناسی، کمیت و کیفیت تعاملات و ارتباطات در اجتماع علمی جامعهشناسان افزایش شایان توجهی یافت و بر حساسیت و مواجهه فعالانه آنها با تحولات اجتماعی و سیاسی افزوده شد.
کنش فعالانه قانعیراد برای پیگیری تحقق ایدههایش در واقعیت، همواره الگوی دانشجویانش ازجمله من بوده و خواهد بود. زمانی که تصمیم به عضویت در شورای شهر گرفتم، دکتر قانعیراد پیش چشمم بود؛ مردی که جامعهشناسی را از کلاسهای کسالتبار دانشگاه بیرون کشید و به متن جامعه وارد کرد، مردی که در تمام سالهای اخیر، ساماندهنده اصلی به کنشهای جمعی جامعهشناسان بود و در همان حال، یکی از معتبرترین جامعهشناسانی بود که در حوزه تخصصی خود، جامعهشناسی علم و نهادهای علمی، اعتباری علمی داشت و محل ارجاع فراوان در پژوهشهای این حوزه تخصصی جامعهشناسی به شمار میرفت. نهفقط زندگی پربار علمی و اجتماعی او، بلکه نحوه مواجهه او با مرگ نیز میتواند الگوی دیگرانی مانند من قرار گیرد.
«تاد می» در کتاب «مرگ» مینویسد: یادآوری اینکه روزی خواهیم مرد، این اثر را بر زندگیمان دارد که از میان انبوه کارها و دغدغههای روزمره، بتوانیم مهمترینشان را انتخاب کنیم (نگاه کنید به مرگ (۱۳۹۲) نوشته تاد می، ترجمه رضا علیزاده، نشر گمان). قانعیراد دو سال با سرطانی پیشرفته مواجه بود که او را در مواجههای دائمی با مرگ نگه میداشت؛ اما او آنچنان خونسرد و بیتفاوت با چنین وضعیتی مواجه شد که مرگش با وجود اطلاع همگان از بیماری او، ناگهانی جلوه کرد؛ چراکه حتی تا یک روز قبل از درگذشتش نیز در تماس با دوستان و همکارانش، پیگیر کار مقالهها، همایشها و نشستهای علمی بود. ۲۴ ساعت قبل از فوتش قرار بود در نشستی علمی با موضوع «مسائل توسعه علوم انسانی در ایران» شرکت کند که خودش در تماس با برگزارکنندگان، نشست را به دلیل وخامت حالش لغو کرده بود. مرگ او برای همه ما ناگهانی بود؛ چون همواره او را بیاعتنا به بیماری جدی و پیشرفتهاش، تا آخرین لحظات در حال کار و فعالیت علمی و اجتماعی میدیدیم؛ مهمترین کارهایی که او در دو سال پایانی زندگیاش، با وجود آگاهی از نزدیکی به مرگ، زمان ارزشمند باقیمانده تا مرگ را به انجام آنها اختصاص داد.
محمدامین قانعیراد، کسی بود که فعالانه برای تغییر واقعیت بر مبنای یافتههای پژوهشهای علمیاش پا به میدان گذاشت و کسی بود که ایدههایش را به معنای واقعی کلمه زندگی کرد.
یادش گرامی و ماندگار
این یادداشت در تاریخ ۲ تیر ۹۷ در ویژهنامه روزنامه شرق برای دکتر محمدامین قانعیراد به چاپ رسیده است.
دیدگاهتان را بنویسید