زندگی در حال

امروز شش هفته‌ی تمام است که زندگی در حال می‌گذرد، در لحظه. رها گذشته را بسیار کمرنگ کرده است و آینده را بلاموضوع، همه چیز در فواصل یکی دو ساعته و حداکثر چهارساعته می‌گذرد، در فواصل شیر خوردن و متعلقاتش. من؟ گاهی وقت‌ها بالا هستم،

بیشتر بخوانید
درباره دختر بودن، دختر داشتن

اول‌اش سعی می‌کردم به روی خودم نیاورم، یعنی هی به خودم نهیب می‌زدم مگر دست توست؟ حالا آمدیم و پسر شد، نمی‌شود آدم بگوید نمی‌خواهم که، اصلا بچه بچه است، دختر و پسر ندارد، با تمام این‌ها خوشبین بودم که همان چیزی می‌شود که ته

بیشتر بخوانید
جسارت

آدم ها چطور تصمیم می‌گیرند بچه‌دار شوند؟ چطور می‌توانند تصمیمی بگیرند که پیامدهایش مادام‌العمر و غیرقابل بازگشت است؟ منظورم این است که آدم هر تصمیمی بگیرد می‌تواند بعدا تغییرش دهد، می‌تواند رشته‌اش را تغییر دهد، کارش را عوض کند، حتی ازدواجش را ملغی کند، سر

بیشتر بخوانید
بعد از این‌همه سال

شش سال به روایت رسمی 87/5/17 و ده سال به روایت غیررسمی تابستان 83. ده سال گذشته است از رابطه‌ای که مرا به مرزهای خودم و ناتوانی‌هایم رسانده است، به مرزهای جنون؛ رابطه‌ای که همه‌ی تصورات مرا از خودم و اراده و توانایی‌هایم نقش بر

بیشتر بخوانید
آخیش

بالاخره نجات پیدا کردند، شده در آخرین دقایق، فوتبال و عدالت و اخلاق و بشریت یکجا نجات پیدا کردند.
پ.ن: پیرو پست پیش (+)طبعا:))

بیشتر بخوانید