وقتی از میانه‌روی حرف می‌زنیم

«اصلاح‌طلب! اصولگرا! دیگه تمومه ماجرا» این شعاری که در سالیان اخیر نقل تجمعات اعتراضی بوده است، فارغ از معنای تحت‌اللفظی یا تلویحی آن، مایه‌ای از واقعیت نزاع سیاسی در ایران را در بر دارد و آن اینکه به نظر می‌رسد در سالیان پیش‌رو دعوای نیروهای سیاسی بیش از آن‌که با برچسب و گفتمان اصلاح‌طلبی و اصولگرایی قابل صورت‌بندی و بازشناسی باشد در قالب نزاع میان میانه‌روی و رادیکالیسم قابل درک و ردیابی است. در این نوشته تلاش می‌کنم سه اصل محوری‌ای را بیان کنم که به نظرم اعتقاد و پایبندی به آنها، افراد را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی، ذیل نگرش و منش میانه‌روانه گرد هم می‌آورد.

۱. جمهوری اسلامی، جایی میان برزخ

در نظر میانه‌روها، جمهوری اسلامی نه بهشت برین است نه قعر دوزخ؛ فارغ از اینکه جمهوری اسلامی به‌عنوان یک نظام سیاسی در عرصه حکمرانی کفه شکست‌هایش سنگین باشد یا موفقیت‌هایش، مهم این است که نیروی میانه‌رو امکان بازشناسی و بیان هر دو وجه ژانوسی نظم موجود را دارد و به همین دلیل هم این نیروها فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی اصلاح‌طلب/ اصولگرا امکان گفت‌وگو و مفاهمه با یکدیگر را پیدا می‌کنند.

این در حالی است که نیروهای رادیکال اگر از طیف حامیان حکومت باشند هیچ انتقادی از اصل و اساس نظم موجود را برنمی‌تابند یا اگر نقدی هم وارد می‌بینند نقد به نرمش و میانه‌روی و کند شدن تیغ رادیکالیسم در سیاست و حکمرانی یا به تعبیر خودشان فاصله گرفتن از آرمان‌ها و کنش انقلابی است، آنها تجدیدنظر و بازنگری در نظم موجود را نه با هدف بازنگری در بنیان‌ها بلکه با هدف بازگشت رادیکال و تندروانه به آن بنیادهای ادعایی لازم می‌شمرند.

در آن سر طیف هم دسته دیگری از رادیکال‌ها نظم موجود را شر مطلقی تصویر می‌کنند که هیچ، مطلقاً هیچ دستاورد قابل تأیید و رضایت‌بخشی ندارد و لذا به نظرشان سخن از اصلاح یک ویرانه‌ و گفت‌وگو با اهریمن دست‌اندرکار این ویرانه‌سازی جای بحث ندارد. این طیف اخیر هم از قضا مسأله نظم موجود را مسأله‌ای بنیادین و فراتر از ظواهر مشکل‌زا تلقی می‌کند و معتقد است تا این بنیان ادعایی کنار گذاشته نشود، هر نوع اصلاح و بهبودی، ظاهری و مقطعی و فارغ از اثرگذاریِ قابل اعتناست.

آشکار است که هر دو سر طیف رادیکال فارغ از تضاد ظاهری‌شان، الگوی‌ تفسیر و کنش‌شان همه یا هیچ است، فقط یکی موافق تام و تمام این بنیاد و بنیان ادعایی است و یکی مخالف اصل و فرع جمهوری اسلامی یکجا و یک‌کاسه.

۲. برای یک زندگی معمولی

دال مرکزی گفتمان میانه‌روی «زندگی» است. در نظر نیروهای میانه‌رو، زندگی، آن‌هم از نوع معمولی و روزمره‌اش، اولین و مهم‌ترین اولویتی است که آن را به پای هیچ هدف و آرمانی نمی‌توان قربانی کرد. البته نیروهای میانه‌رو ممکن است اهداف و ارزش‌های متفاوت با یکدیگر هم داشته باشند که در بزنگاه‌هایی خاص و به‌صورت مقطعی و به‌لحاظ فردی بر زندگی شخصی خودشان اولویت دهند اما مهم این است که به چنین اولویت‌بندی‌هایی برای زندگی جمعی قائل نیستند و لذا دیگران را به‌دلیل در اولویت قرار دادن روزمرگی‌های شخصی و کوتاه‌مدت‌شان سرزنش و قضاوت نمی‌کنند. درواقع، نیروهای میانه‌رو به‌ویژه بر سر هدف اصلی و اولویت‌دار حکمرانی است که به توافق می‌رسند و آن چیزی نیست جز بهبود کیفیت زندگی روزمره‌ی شهروندان؛ درمقابل، نیروهای رادیکال از هر دوسو، پررنگ کردن جزئیات مسائل و دغدغه‌های روزمره شهروندان را نوعی جزئی‌نگری مخرب و خیانت به آرمان‌ها و ارزش‌های والایی تلقی می‌کنند که جان‌های عزیز زیادی بر سر آنها از دست رفته است و به همین دلیل هر دو بر روی پایمال نشدن خون «شهدا» تأکید دارند، فارغ از اینکه هرکدام شهید را چه کسی و با چه آرمانی تعریف و ‌مصداق‌یابی‌‌ می‌کنند.

به دلیل همین شباهت در آرمان‌گرایی و تحقیر روزمرگی‌های پیش‌پاافتاده زندگی واقعی است که علی‌رغم تضاد بنیادین محتوای ارزش‌ها و آرمان‌های‌شان اما ادبیات و گفتمان‌ این دو طیف رادیکال به‌طرز حیرت‌انگیزی به یکدیگر شبیه می‌شود: دریای خون، خیانت به خون شهدا، مزدور، قسم به خون و مانند آن، دال‌های تکرارشونده گفتمان رادیکالی هستند که در مقابل «زندگی» به‌عنوان دال مرکزی گفتمان میانه‌رو بازنمایی می‌شوند، آن‌هم زندگی در همین معنای معمولی با همه روزمرگی‌های پیش‌پاافتاه‌اش نه زندگی به آن معنای آرمانی و انقلابی از یک سو یا زندگی گل و بلبل دانمارکی در سوی دیگر؛ اولویت‌گذاری نیروی میانه‌رو در سیاست و سیاست‌گذاری بهبود همین زندگی معمولی و روزمره در ایران است با همه مشکلات و نقص‌ها و رنج‌هایش و به همین دلیل اگر بتواند سرسوزنی از این رنج روزمره را کم کند، همه تلاشش را برای همان سرسوزن رنج کمتر به کار می‌برد.

۳. ایران: یک جامعه متکثر

برخلاف رادیکال‌ها که خود را اکثریت مطلق می‌پندارند و مخالفان‌ را اقلیتی ناچیز و قابل صرف‌نظر کردن قلمداد می‌کنند، نیروهای میانه‌رو معتقدند فارغ از اکثریت و اقلیت، جامعه ایران جامعه‌‌ای متکثر به‌لحاظ ارزش‌ها و هنجارها و در یک کلام دارای تکثر سبک زندگی است و این دارندگان سبک‌های زندگی متفاوت فارغ از اینکه اکثریت باشند یا اقلیت باید بتوانند به شکلی مسالمت‌آمیز و با کمترین تنش در کنار هم زندگی اجتماعی داشته باشند.

برای مثال در موضوع حجاب یک نیروی میانه‌رو معتقد است هم کسانی که به آزادی پوشش در جامعه به‌صورت مطلق یا نسبی معتقدند تعداد قابل توجهی هستند و هم کسانی که معتقدند حدی از پوشش اسلامی حداقلی یا حداکثری برای حضور زنان در عرصه عمومی الزامی است چندان کم‌شمار و قابل صرف‌نظر کردن نیستند و مهم این است که هر دو طرف بتوانند ارزش‌های طرف مقابل را تا حد امکان محترم شمرده و زندگی اجتماعی به‌شکلی مسالمت‌آمیز و کم‌تنش تداوم یابد. در مقابل، رادیکال‌های حامی الزام حجاب در جامعه، معتقدان به آزادی پوشش را اقلیتی بی‌هنجار و لاابالی یا نفوذی‌های دشمنان غربی تلقی می‌کنند که درصدد ویران کردن بنیان‌های فرهنگی جامعه‌ی ایران و استحاله آن به جوامع غربی هستند و از آن طرف رادیکال‌های مخالف حجاب هم معتقدند درصورت نبود اجبار حکومتی به حجاب، اکثریت مطلق جامعه ایران به استانداردهای پوشش مشابه جوامع دیگر معتقدند و هرآن کس که در شرایط اجبار حکومتی، روسری بر سر دارد یا جزء اقلیتی است که نان و نوایش وابسته به این ظاهرسازی است یا جزء ترسوهایی که جسارت برداشتن و حذف این «نماد فاشیستی حکومت توتالیتر» بر بدن خود را ندارد!

فارغ از مصداق خاص حجاب، این اصل سوم گفتمان میانه‌روی ناظر بر این است که نیروهای میانه‌رو آماده بازشناسی ارزش‌ها و هنجارها و سبک‌های زندگی متفاوت از خودشان به‌عنوان موجودیت‌هایی معتبر و دارای حقوق شهروندی و برابر برای زیستن در جامعه ایران هستند، برخلاف رادیکال‌های هر دو طیف که سبک زندگی مخالفان خود را با برچسب‌هایی مانند نفوذی و مزدور و مانند آن تخطئه و در هرجایی که دست‌شان برسد و قدرتش را داشته باشند آنها را طرد می‌کنند و به حاشیه می‌رانند.

برخلاف میانه‌روی که حامیان و طرفدارانش کم یا زیاد بر روی چند اصل محوری امکان توافق و اجماع دارند، رادیکالیسم دارای دو طیفی است که در ظاهر در تضاد کامل با یکدیگرند اما درواقع دو روی یک سکه‌اند. یک سر طیف رادیکالیسم براندازانی هستند که نه فقط هیچ امکانی برای اصلاح و بهبود تدریجی اوضاع متصور نیستند بلکه حتی تلاش برای اصلاحات تدریجی و محدود را نامطلوب و در جهت حفظ آن نظم سراسر زیانباری می‌دانند که جز با براندازی کامل آن امکان و روزنه‌ای برای تغییر و بهبود گشوده نمی‌شود. همین است که گویی آدم‌ها حتی با ماندن و زندگی کردن روزمره و معمولی درون این نظم نیز خواه ناخواه، کم یا بیش در جهت تدوام آن عمل می‌کنند و همین است که بازنمایی هرشکلی از روزمرگی با چماق سرزنش مدعیانی مواجه می‌شود که شهروندان معمولی را به بی‌تفاوتی و از یاد بردن کشته‌شدگان اعتراضات و آرمان‌های جنبش اعتراضی متهم می‌کنند.

سر دیگر طیف رادیکالیسم هم حامیان نظم موجود هستند که معتقدند مشکلات موجود اعم از مسائل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ناشی از مماشات حکومت با مخالفان است و اگر حکومت قدرت خود را به شیوه‌ای یکپارچه و کارآمد به کار گیرد و به‌ویژه جایگاه‌های قدرت را از عناصر ناخالص تصفیه کند، می‌تواند بر موانع موجود غلبه کرده و الگوی آرمانی سبک زندگی و حکمرانی اسلامی را در جامعه محقق کند.

نکته جالب‌توجه اینجاست که این تضاد ظاهری میان دو سر طیف رادیکال دقیقاً به‌دلیل تشابهات بنیادین که آنها را به دو روی یک سکه بدل می‌کند، در عمل و در مصداق انتخابات نیز به نقطه مشابهی منتهی می‌شود، رادیکال‌های مخالف حکومت با هدف مشروعیت‌زدایی به عدم مشارکت در انتخابات می‌رسند و رادیکال‌های حامی حکومت نیز خوب می‌دانند فقط در شرایط انفعال و عدم مشارکت اکثریتی که اغلب به‌دلیل الزامات واقعی زندگی روزمره نمی‌تواند همسو با رادیکالیسم عمل کند، اقلیت رادیکال پیروز میدان کسب و تثبیت جایگاه‌های بیشتر قدرت خواهد بود.

در چنین فضایی است که همه رخدادهای به‌شکل حیرت‌انگیز رادیکالی که در یک ماه اخیر و برخلاف انتخابات‌های قبلی در کشور رخ داده است و برای طیف رادیکال مخالفان، ملات لازم برای تحریم و عدم مشارکت در انتخابات را بیش از پیش فراهم کرده است، قابل فهم می‌شود چراکه با اشاره و استناد به همین رخدادهاست که مخالفان رادیکال نظم موجود مدعی می‌شوند حکومت تصمیمش را گرفته و قصد حتی ذره‌ای نرمش در مقابل جامعه عاصی و معترض را ندارد؛ رخدادهایی مانند اخراج احمد شکرچی به‌عنوان یک استاد باسواد و بی‌حاشیه به‌لحاظ سیاسی از دانشگاه بهشتی آن‌هم در دهه فجر تا بازداشت مدیرعامل یکی از بزرگ‌ترین کسب‌وکارهای آن‌لاین در منزل و در عصر روز تعطیل ۲۲ بهمن آن‌هم به بهانه فروش لیوان‌هایی با طرح و اسامی خاص! هر دو مصداقی نمادین از پیشروی رادیکالیسم در حکمرانی در حوزه‌های مختلف است که یک ماه مانده به انتخابات درصدد به رخ کشیدن قدرت خود در عرصه عمومی است. پاس گل‌هایی که رادیکال‌های حامی حکومت به قصد مشارکت پایین راهی زمین بازی انتخابات می‌کنند و رادیکال‌های مخالف نیز با قدرت تمام توپ را به تور دروازه عدم مشارکت می‌چسبانند و جشن مشروعیت‌زدایی از حکومت با مشارکت پایین در انتخابات می‌گیرند.

به‌هرحال در شرایط انفعال اکثریت، اقلیت رادیکال در هر دو طیف قادر خواهد بود پیروزی خود در انتخابات ۱۱ اسفند را جشن بگیرد، رادیکال‌های مخالف حکومت برای کاهش مشارکت و به قول خودشان مشروعیت‌زدایی از حکومت به پایکوبی مشغول می‌شوند و رادیکال‌های حامی حکومت سیطره‌شان را بر جایگاه‌های قدرت بیش از پیش گسترده و تحکیم می‌کنند و در این میان زندگی واقعی و معمولی میلیون‌ها شهروند ایرانی است که در پرتو رادیکالیسمی فزاینده و ویرانگر، روز به روز سخت‌تر و جانکاه‌تر از پیش می‌شود.

(منتشر شده در پایگاه خبری انصاف‌نیوز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *